فدکی ها

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در تاريخ 28 صفر سال 10 هجرى در مدينه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پيوستند، و اين در حالى بود كه سر در سينه برادر خويش على بن ابى طالب (عليه السلام) داشتند: (ولقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالى قبض روح شد كه سر بر سينه من نهاده بود و جانش در ميان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ايشان كشيدم و من متولى غسل آن حضرت شدم و ملائكه مرا كمك مىكردند و در و ديوار خانه‏اش من از صداى آهسته آنان كه بر او نماز مىخواندند و گروهى بالاى مىرفتند و گوش من از صداى آهسته آنان كه بر او نماز مىخواندند خالى نمىشد تا آنكه او را در ضريحش به خاک سپرديم... (نهج البلاغه، فيض الاسلام: خطبه 88).

پس از رحلت پیامبر، هنوز جسد پیامبر اكرم(ص) روی زمین بود و بنی هاشم و گروهی از یاران راستین آن حضرت، مشغول فراهم ساختن مقدمات دفن پیامبر بودند كه ناگهان گروه انصار در چند قدمی خانة پیامبر در زیر سایبانی به نام «سقیفة بنی ساعده» دور هم گرد آمدند تا تكلیف مسلمانان را از نظر خلیفه و جانشین پیامبر معّین كنند. گویی تعیین خلیفه از نظر آنان به مراتب فوری‌تر از «تجهیز» و تغسیل و دفن پیامبر بود! و پیامبر (ص) نیز خلیفه را تعیین نکرده است!

ابوبکر و عمر و عده دیگری از مهاجرین نیز به جمع آنان می روند و در امر تعیین حاکم با یکدیگر نزاع می کنند.
سخنگوی مجلس از طرف انصار، سعد بن عباده و حباب بن منذر، و از طرف مهاجران ابوبكر و عمر و ابوعبیده بودند و در پایان دو نفر از انصار نیز به منظور كارشكنی در كار سعد بن عباده سخن گفته‌اند. اینك متن سخنان آنان:

ـ سعد (خطاب به انصار): شما فضیلتی دارید كه هرگز دیگران آن را ندارند: پیامبر گرامی(ص) سالها در میان كسان خویش مردم را به آیین توحید دعوت نمود، ولی جز گروه كمی به او ایمان نیاوردند، و همانها نیز توانایی دفاع از او را نداشتند، ولی شما انصار! به او ایمان آوردید، از او و یاران او دفاع نمودید، و با دشمنان او از در جنگ وارد شدید تا در نتیجه مردم آیین او را پذیرفتند و شمشیرهای شما بود كه عرب را در برابر او تسلیم نمود. هنگامی كه پیامبر دیده از جهان پوشید از شما راضی و چشمش به شما روشن بود، از این روی لازم است زمام امور را به دست بگیرید و شما از همة مردم به این كار شایسته‌تر و سزاوارتر هستید. منظق سعد این بود كه چون ما به پیامبر و یاران او پناه داده‌ایم و از او و یارانش دفاع كرده‌ایم و با دشمنان او پیكار نموده‌ایم پس برای زمامداری از دیگران سزاوارتر هستیم. اكنون ببینیم كه منطق مهاجرین حاضر در مجلس در برابر آنان چه بود؟

ـ ابوبكر: مهاجران، نخستین گروهی هستند كه به آیین او ایمان آورده و به این فضیلت مفتخر شده‌اند، آنان در شداید و سختیها بردباری به خرج داده‌اند، از كمی افراد نهراسیدند، آزار دشمنان را به جان خریدند و از ایمان و آیین او دست برنداشتند. ما هیچگاه خدمات و فضایل شما انصار را انكار نمی‌كنیم و به طور مسلّم پس از مهاجران شما بر دیگران برتری دارید، از این روی امارت و فرمانروایی از آن مهاجران، و وزارت از آن شما باشد و ما امیر باشیم و شما وزیر و هیچ كاری را بدون مشورت شما انجام نمی‌دهیم. تكیه گاه مهاجران در برتری خود این بود كه آنان نخستین كسانی بودند كه پیامبر را تصدیق نموده و به آیین او گرویده‌اند.

ـ حباب بن منذر: ای گروه انصار! زمام امور را به دست بگیرید. دیگران در سایة قدرت شما زندگی می‌كنند و هیچ كس جرأت ندارد كه بر خلاف شما كاری صورت دهد. شما دارای قدرت و جمعیت بیشتری هستید. هرگز دودستگی را به میان خود راه ندهید، كه نتیجه‌ای جز تباهی ندارد و اگر مهاجران بر قبضه كردن حكومت اصرار ورزند باید مسئله را از طریق «دو امیری» حل كنیم، و فرمانروایی از ما و فرمانروایی از آنان تعیین گردد.

(
بنابراین منطق انصار در این مناظره فزونی نفرات و نیرومندی جبهة آنان است و می‌گویند چون ما قوی و نیرومند هستیم باید فرمانروا از میان ما انتخاب گردد.)

ـ عمر: هرگز دو شمشیر در یك غلاف جای نمی‌گیرد، بخدا سوگند عرب به حكومت و فرمانروایی شما تن در نمی‌دهد در صورتی كه پیامبر آنها از غیر شماست، ولی عرب إبا نمی‌ورزد كه زمام امور آنان را كسی بر عهده بگیرد كه پیامبر آنها از قبیلة اوست، چه كسی می‌تواند در حكومتی كه محمد آن را پی‌ریزی كرده است با ما جنگ و نزاع كند در حالی كه ما از نزدیكان و خویشاوندان او هستیم.
(
پس در این گفتگو عمر، ملاك شایستگی برای زمامداری امّت را پیوند خویشاوندی با پیامبر قرار داد، و از این روی گروه مهاجر و در رأس آنان قریش را احق و شایسته‌تر برای اشغال آن مقام دانسته است.)

«
حباب بن منذر» بار دیگر بر قدرت و نیرومندی یاران انصار تكیه كرده و گفت: ای گروه انصار به سخن عمر و همفكران او گوش فرا ندهید، آنان دست شما را از فرمانروایی كوتاه می‌سازند. اگر نپذیرفتند، همه را از این سرزمین بیرون كنید. شما به این كار شایسته‌تر از دیگران هستید، در پرتو شمشیرهای شما دیگران به این آیین گرویده‌اند.
ـ عمر: خدا ترا بكشد!
ـ حباب: خدا ترا بكشد!
ـ ابو عبیده: (وی با دادن رشوه‌ای به انصار نظریة واگذاری حكومت به گروه مهاجر را چنین تأیید كرد): أی گروه انصار! شما نخستین كسانی بودید كه پیامبر گرامی را كمك كردید، هرگز سزاوار نیست كه نخستین فردی باشید كه سنّت و راه او را تغییر می‌دهد.
در اینجا یك نفر از انصار، به نام بشیر بن سعد، كه خود پسر عموی سعدبن عباده (كاندیدای نیمی از انصار برای خلافت) بود برخاست، و با آنكه انتظار می‌رفت جریان را به نفع آنان تمام كند، برخلاف انتظار وی روی عداوت و كینه‌ای كه به سعد‌بن‌عباده داشت منطق عمر را تأیید كرد و رو به خویشاوندان خود كرد و گفت:  محمد از قریش است و خویشاوندان وی بر خلافت از دیگران اولی و شایسته‌ترند، هرگز شما را نبینم كه با آنان در این موضوع به نزاع برخاسته‌اید.

طرفین سخنان خود را گفتند و هیچ‌كدام نتوانست دیگری را قانع كند. در این لحظه ابوبكر از فرصت استفاده كرد و به سان یك دیپلمات كهنه‌كار برگ جدیدی به زمین زد و گامی جلوتر نهاد و تصمیم گرفت كه دونفر را معرفی كند تا مردم با یكی از آن دو نفر بیعت كنند، خصوصاً مشاهده كرد كه در میان جبهة انصار وحدت كلمه وجود ندارد و بشیر‌بن سعد مخالف سعد‌بن عباده (رئیس خزرج) می‌باشد.
از این روی با رندی خاصی به گفتگو خاتمه داد و گفت:

خواهشمندم از اختلاف و دودستگی دوری كنید، من خیرخواه شما هستم، بهتر است دامنة سخن را كوتاه سازید و با یكی از این دو نفر، عمر و ابوعبیده، بیعت كنید.

عمر و ابو عبیده گفتند: هرگز بر ما سزاوار نیست كه با وجود شخصی چون تو زمام امور را در دست بگیریم. از میان مهاجران هیچ فردی در فضیلت به پایه تو نمی‌رسد. تو همنشین پیامبر گرامی(ص) در غار «ثور» بودی، به جای پیامبر نماز خواندی، و وضع مالی تو بهتر از ما است، دستت را به ما ده تا ما با تو بیعت كنیم. در این لحظه ابوبكر فوراً بدون اینكه سخن بگوید و بدون اینكه دو مرتبه تعارف كند دست خود را دراز كرد و از رازی كه بر دل بود پرده برداشت، و روشن شد كه پیش كشیدن عمر و ابوعبیده، رنگ جدّی نداشته و جز تعارف و هموار كردن راه بر خود چیزی نبوده است. ولی پیش از آن كه عمر، دست ابوبكر را به عنوان بیعت بفشارد، بشیرین سعد بر هر دو سبقت جست و دست او را قبل از همه به عنوان بیعت فشرد، آنگاه این دو نفر، دست ابوبكر را به عنوان جانشین رسول خدا فشرده و در همین لحظه شكاف عمیقی كه از سخنان بشیر پیش‌بینی می‌شد، در میان جبهة انصار پدیدار شد و عقب‌نشینی انصار قطعی گردید.
حباب‌بن منذر از بیعت بشیر، كه خود از انصار بود، سخت برآشفت، و فریاد زد: بشیر! نمك نشناسی كردی و بر پسر عموی خود رشگ بردی و نخواستی حكومت از آن او باشد. بشیر گفت:

-
هرگز جریان از این قرار نیست، بلكه نخواستم در حقّی كه خدا آن را برای گروه مهاجر قرار داده است به نزاع برخیزم.
«
اسیدبن حضیر» كه رئیس اوس بود و هنوز عداوتهای دیرین خود با رئیس خزرج را در دل مكنون و پنهان داشت (مجموع اوس و خزرج گروه انصار را تشکیل می دادند)، رو به افراد قبیلة اوس كه در مجلس حضور داشتند كرد و گفت: برخیزید و با ابوبكر بیعت كنید زیرا اگر سعد زمام امور را به دست بگیرد خزرجیان یك نوع فضیلت و برتری بر ما پیدا می‌كنند. از این روی گروه اوس نیز به فرمان رئیس خود با ابوبكر بیعت كردند.
در این لحظه آن گروه از مردم كه اراده ای از خود ندارند دست ابوبكر را به عنوان فرمانروا فشردند و هجوم آنها سبب شد كه سعد زیر دست و پا له گردد!

ناشناسی گفت: رئیس خزرج زیر دست و پا مانده، حال او را رعایت كنید! ولی عمر از این بی‌احترامی خوشحال بود و گفت: خدا او را بكشد، زیرا چیزی برای ما بالاتر از بیعت با ابوبكر نیست!
خود عمر كه بعدها سرگذشت سقیفه را بیان می‌كرد رمز بیعت خویش با ابوبكر را چنین توضیح داد: اگر ما بدون اخذ نتیجه جلسه را ترك می‌گفتیم ممكن بود انصار پس از ما اتّفاق نظر پیدا كنند، و برای خود رئیسی برگزینند.
اجتماع سقیفه با انتخاب ابوبكر برای خلافت به نحوی كه بیان شد به كار خود خاتمه داد، و ابوبكر، در حالیكه عمر و ابوعبیده و گروهی از اوسیان دور او را گرفته بودند رو به مسجد رسول خدا آورده، و سعد نیز با تمام یاران خود به منزل خویش رفت.

پس از پایان این جریان، علی ـ علیه السلام ـ از افرادی که در آن مجمع (سقیفه بنی ساعده) ‌حضور داشتند، استدلال های طرفین را پرسید و استدلال‌های هر دو طرف را مورد انتقاد قرار داد و رد نمود، سخنان آن حضرت همان است که سیدرضی آن را در خطبه (66) آورده است:

علی ـ علیه السلام ـ پرسید: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند: حکمفرمایی از ما و زمامداری از شما باشد علی ـ علیه السلام ـ فرمود: چرا بر رد نظریه آنها به سفارش‌های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره‌ آنها استدلال نکردید؟ که فرمود: «با نیکان انصار، نیکی کنید و از بدان آنان درگذرید» پرسیدند، این سخن چگونه، دلیل می‌شود ( بر عدم شایستگی آنان برای خلافت)؟

فرمود: اگر بنا بود که حکومت از آنِ آنان باشد سفارش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره آنان معنا نداشت، (اینکه به دیگران درباره آنان سفارش شده است، دلیل است که حکومت، با غیر آنان است).

آن وقت فرمود: قریش چه می‌گفتند؟ پاسخ دادند: استدلال قریش این بود که آنها شاخه‌ای از درختی هستند که پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز شاخه دیگر از آن درخت است. حضرت فرمود: با انتساب خود به شجره وجود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای صلاحیت خود استدلال کردند، اما میوه‌ آن را ضایع ساختند، یعنی اگر آنها به منزله شاخه‌ای از آن شجره هستند، اهل بیت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میوه آن شاخه‌اند.[9]

و شبیه این مضمون، از ابن عباس به ابوبکر آمده است که می‌گوید: «و اما اینکه می‌گویی ما درخت پیامبریم، شما همسایگان آن درختید، ما شاخه‌های آن می‌باشیم، غایت و هدف از درخت میوه آن است. می‌توان گفت: امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ هم میوه درخت مکتب اسلام بود و هم میوه ممتاز قبیله بزرگ قریش هیچ کس در شایستگی امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در اینکه از عالی‌ترین محصول مکتب اسلام بود نمی‌تواند تردیدی داشته باشد

 

راز بگشای ای علی مرتضی

ای پس از سوءالقضا حسن القضا

چون تو بابی آن مدینه علم را

چون شعاعی آفتاب حلم را

(مثنوی معنوی، دفتر اول)

اسـاسـا هر نظام و حکومتی دارای خصوصیاتی است که برخی از آن ها مـوجـب بـرتـری و امـتیاز آن حکومت از دیگر نظام ها می گردد که بـایـد آن هـا را شـناخت و در راستای بهسازی نظام به کار گرفت. الـبـتـه این ویژگی ها ریشه در اندیشه های دینی، علمی، سیاسی و اجـتـماعی حاکم دارد، بنابراین، حاکم هر اندازه از معارف الهی، دانـش بـال، اقـتـدار سـیـاسی و اجتماعی برخوردار باشد به همان انـدازه ویـژگـی هـای نظام برجسته تر و ظهور و بروز خاصی خواهد داشـت و مـی تواند الگوی مطلوبی برای سایر نظام ه، خصوصا نظام های نوپا و نوپیدا باشد.

مـوضوع پژوهشی این شماره نشریه به ویژگی های حکومت امام علی(ع) اخـتـصـاص دارد. از آن جـا که پیامبر خاتم حضرت محمد(ص) فرمود:

(انـا مـدیـنه العلم وعلی بابها) که او جامع علوم است و انسانی کـامـل ـ تـمام صفات نیک در وجود مبارکش جمع است ـ طبعا جامعیت ایـشـان در سـاخـتار و بافت حکومت وی نقش آفرین است، بنابراین، حـکـومـت آن امـام، مـی بـایـستی از ویژگی های مهم و برجسته ای بـرخوردار باشد. ویژگی هایی که در کم تر حکومتی بتوان همه جنبه هـای آن را دیـد و اگر این ویژگی ها در حکومتی یافت شود، یا آن حـکـومـت نـمایی از حکومت امام همام است و یا تظاهری پوچ از آن حقیقت عظما است که بالاخره سیه روی شود آن که در او غش باشد.

خـدامـحوری، عدالت طلبی، مردم داری، وفای به عهد و پیمان، اصلاح طـلـبی، دقت در انتصابات بر محوریت شایستگی، مبارزه بی امان با مـفـاسـد اخلاقی و اجتماعی، دوری از تشریفات و خان سالاری، نظارت مـسـتـقیم بر مصرف بیت المال، ایجاد امنیت و آزادی در جامعه را می توان از جمله ویژگی های حکومت علی(ع) دانست.

ما در این فرصت کوتاه به برخی از آن ویژگی ها اشاره خواهیم کرد و تـفـصـیل آن را به عهده پژوهندگان می گذاریم تا با کندوکاو و بررسی عمیق به گوشه هایی از این خصوصیات دست یازند.

1. خدامحوری

اسـاس حـکـومـت امـام عـلی(ع) خدامحوری بود. در گفتار، رفتار و کـردارش به خدا می اندیشید و حکومت را وسیله می پنداشت نه هدف. او بـا حکومت، احکام خدا را اجرا می کرد و مردم را با منبع فیض آشـنـا و بـه سـوی حق می کشاند و نور الهی را در کالبد آنان می دمـید. امام(ع) بعد از بیعت مردم با او در خطبه ای فرمود: (انی اریـدکم لله; من شما را برای دین خدا می خواهم). ایشان هم چنین در پـاسخ یکی از اعضای شورا که از ایشان پرسید آیا تو به آن چه کـه قرآن و سنت رسول الله و سنت شیخین است، عمل می کنی؟ فرمود:

من به قرآن و سنت حضرت رسول(ص) و اجتهاد خود عمل می کنم.

او رضـایـت کـسی را بر رضایت خدا مقدم نمی داشت. وی این شیوه و الـگو را از حکومت حضرت رسول(ص) اقتباس کرده بود، زیرا آن حضرت نـیـز فـقـطـ فرمان خدا را اجرا می کرد و مردم را به دین حق که هـمـان اسـلام است،1 هدایت می کرد، و آنان را با قوانین و احکام الهی اسلام آشنا می ساخت.

حـکومت آن حضرت بر محور دین بود نه مردم سالاری. اگر خواست مردم مـطـابـق با اسلام بود، می پذیرفت ولی اگر با اسلام در تضاد بود، هـرگـز به آن عمل نمی کرد. پس حکومت اسلامی نمی تواند بدین معنا مـردم سـالاری بـاشد. فریاد مردم سالاری که امروزه گوش فلک را کر کـرده به معنای آن است که آن چه مردم می خواهند، به صورت قانون درآیـد، حـال چـه ایـن خـواسـت مردم با اسلام در تضاد باشد و چه مـغـایرت نداشته باشد، در هر صورت باید به آن عمل شود. این نوع نـظـام در غـرب وجود دارد. اما در نظام اسلامی، مردم که خود رکن اسـاسـی نـظام را تشکیل می دهند و از جایگاه والایی برخوردارند، بـر مـحـور دیـن مـی گـردند و به بایدها و نبایدها توجه دارند، مـعیار آنان احکام الله است و خواست آنان این است که قوانین با شـریعت مطابقت داشته باشد و یا در تعارض و تضاد نباشد تا حکومت را به سوی رشد و تعالی رهنمون باشد.

امام علی(ع) برای استنباط و کشف احکام خدا به دنبال خواست مردم نـبـود بـلـکه خواست خدا را در نظر داشت، اما برای اجرا و تحقق امـور حـکـومـت بـه مشورت و نقد و انتقاد مردم ارزش فراوانی می داد. وی مـردم را به سوی خدا هدایت می کرد و زیر پرچم عدالت می کـشاند و لذا می فرمود: بر حلقه بینی دشمن چنگ افکنم، هرچند به حق میل نداشته باشد و کشان کشان به آبشخور عدالت می برم.2

2. عدالت طلبی

از جمله ویژگی های بارز حکومت امام علی(ع)، عدالت طلبی او است، کـه زبـان زد عـام و خاص است و همگان ـ حتی مخالفین او ـ به آن اعـتـراف دارنـد. امـام در اجـرای عدالت هرگز مصلحت اندیشی نمی کـرد، از این رو عدالت طلبی امام را بسیاری تاب نیاوردند و کوس اسـتـقلال زدند و به چالش کشیده شدند و یا دست به شمشیر بردند و در کوی و برزن دست به مخالفت زدند. اما امام علی(ع) می فرماید: (وایـم الـلـه للانصفن المظلوم من ظالمه3; به خدا سوگند، که داد

ستم دیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم.)

ابـن عـباس می گوید: روزی وارد خیمه امام در ذی غار شدم و دیدم امـام(ع) مشغول پینه کردن کفش کهنه اش است. امام(ع) از من سوال کـرد: ابن عباس قیمت این کفش کهنه چه قدر است؟ پاسخ دادم: هیچ. امـام فـرمـود: ارزش همین کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارت بـر شـمـا بـیـش تر است، مگر آن که به وسیله آن عدالتی را اجرا کـنـم، حقی را به ذی حقی برسانم، یا باطلی را از میان بردارم.4

عدالت، روح حکومت است و نبود آن موجب انحطاط نظام و گسست ارکان حـکـومـت خواهد شد. شهید مطهری در این خصوص می فرماید: (از نظر عـلـی(ع) آن اصـلی که می تواند تعادل اجتماعی را حفظ کند و همه را راضـی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است.)5

امـام عـلی(ع) می فرماید: (فان فی العدل سعه6; در عدالت گنجایش خاصی است که همگان در آن می گنجند.)

3. مردم داری

حکومت امام علی(ع) با مردم رفتاری نیک داشت. آن حضرت هرگز طاقت شـنیدن اخبار ناگوار بدرفتاری با مردم را نداشت، زیرا او معتقد بـود هـمـان طوری که حکومت بر مردم حقی دارد مردم نیز بر حکومت حـقـی دارنـد. وقـتی خبر برخورد نادرست استان داران و یا فرمان داران بـا مـردم را مـی شـنید، سخت خشمگین می شد و با آنان تند بـرخـورد می کرد. هنگامی که امام علی(ع) مالک اشتر را به استان داری مـصـر مـنـصوب فرمود، در حکم انتصابش که دستورالعمل بسیار مـهـمی بود، چنین فرمود: (...واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لـهـم والـلطف بهم ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صـنـفـان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق7; مهربانی و خـوش رفـتـاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده، مبادا به آنـان چـون جـانـور درنده باشی، خوردنشان را غنیمت بدانی، زیرا آنـان دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش مانند تو هستند.)

امـام عـلـی(ع) حکومت را امانت در دست حکم رانان می دانست و در ایـن خـصـوص مـی فرماید: (و ان عملک لیس لک بطعمه ولنه فی عنقک امـانـه8; حکومتی که به تو رسیده شکار نیست بلکه امانتی است در دست تو.)

در حکومت امام علی(ع) آزادی و امنیت برای همگان وجود داشت، هیچ کـس حـق تـعرض به دیگری را نداشت اما حق انتقاد برای همه محفوظ بـود. بـا وجـود این به هیچ کس یا حزبی اجازه توطئه و براندازی عـمـلی را نمی داد و به هنگامی که خوارج جنگ را آغاز کردند چشم فتنه را از کاسه بیرون کشید.

4. وفای به عهد و پیمان

تـمام ادیان آسمانی و همه انبی، اوصی، ائمه، مصلحان و عالمان دیـن بر پای بندی به عهد و پیمان تاکید کرده اند و فرهنگ آن را تـرویـج و پاس می دارند. قرآن کریم یکی از صفات مومنین را وفای بـه عـهـد و پـیـمان می داند و می فرماید: (والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون9).

امـام علی(ع) ضمن نامه ای به مالک اشتر بر وفای به عهد و پیمان تـاکـید فرمود و این امر را از ویژگی های حکومت خود قرار داد و هـمـواره به کارگزاران بر وفای به عهد سفارش ویژه می کرد و حتی بـر وفای به عهد و پیمان در برابر دشمن نیز تاکید بسیاری داشت: اگـر بـیـن خـود و دشمنت پیمان بستی یا عهد کردی که به او پناه دهـی، جـامـه وفـا را بر عهد خود بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار.10

وفـای بـه عـهـد و پـیمان، موجب تحکیم روابط سیاسی و اجتماعی و اتـحاد مسئولین و در نتیجه، در سالم سازی فضای سیاسی و اجتماعی جـامـعـه نقش زیادی ایفا می کند; همان طور که عهدشکنی و مخالفت بـا پیمان، موجب جو بدبینی و بی اعتمادی و پیدایش نفاق و تفرقه خـواهـد شد، که در نتیجه، تزلزل حکومت و از هم گسیختگی نظام را به دنبال خواهد داشت. امام علی(ع) به مالک اشتر می فرماید: (فلا تـغـدرن بـذمتک ولاتخیسن بعهدک11; پس در آن چه به عهده گرفته ای خیانت مکن و پیمانی را که بسته ای مشکن.)

5. اصلاح طلبی

از جـمـلـه ویـژگـی هـای حکومت امام علی(ع)، اصلاح طلبی است. وی هـنگامی به حکومت رسید که جامعه از مسیر اصلی فاصله گرفته و از تـوحـیـد دور شـده بود، دورانی که احادیث جدیدی به زبان پیامبر وارد دیـن شـده بود و احکام اسلام ناب محمدی کم تر بیان می شد و بـه بعضی از احکام عمل می شد، بنابراین هر روز از مرکز هرم دور مـی شدند تا کار به جایی کشید که اعیان و اشراف و باندهای ثروت مـنـد12 در راس حـکومت قرار گرفته، ارزش های اسلامی پایمال شده، بـسـیـاری از تـبعیدشدگان زمان پیامبر برگشته و به حکومت رسیده بـودنـد. آری، عـلی(ع) در چنین دورانی به حکومت رسید و چاره ای جـز اصـلاح نـظام نداشت. افرادی مانند طلحه و زبیر با او مخالفت مـی کـنند اما امام(ع) مصمم است تا حکومت را اصلاح کند. به همین دلیل استان داران را عوض کرد و بسیاری از کارگزاران قریش، بکر، ثـقـیـف کـه از طبقه اشراف بودند، به زیر آمدند و طائفه همدان، حـمـیـر و حـمرإ به عنوان مسئولین نظام حکومتی امام(ع) انتخاب شـدند. امام(ع) هم چنین در صدد برآمد تا پول هایی را که از بیت الـمـال در زمان عثمان به افراد بذل و بخشش شده بود، پس بگیرد، از این رو بعد از بیعت مردم با او بر منبر رفت و در این خصوص فـرمـود: (والـلـه لـو وجـدته قد تزوج به النسإ وملک به الامإ لـرددتـه فـان فـی الـعـدل سعه ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضـیـق13; به خدا قسم، اگر از بخشش های عثمان چیزی پیدا کنم که به وسیله آن زن ها ازدواج کرده اند و کنیزانی خریداری شده اند، الـبته آن ها را می گیرم و به صاحبانش بازمی گردانم، چون که در کـار عـدالـت برای مردم عرصه ای وسیع است و هرکس از عدل بگذرد، دل تنگ می شود و ظلم و جور او را دل تنگ تر می کند.)

مـورخان می نویسند: امام علی(ع) تمام اراضی و اموالی را که پیش از او از بـیـت المال به اشراف داده شده بود، پس گرفت. امام(ع) ایـن اصـلاحـات را ضـروری مـی دانـسـت، زیـرا موجب قوام و تشیید (استواری) حکومت نوپای اسلام می شد.

بـا تـوجـه به ضرورت آشنایی مردم خصوصا نسل جوان با حکومت امام عـلـی(ع) و نقش سالم سازی آن در جامعه، موضوع پژوهش این برنامه را ویـژگـی های حکومت امام علی(ع) قرار دادیم تا علاقه مندان به تـحـقـیـق پـژوهش با انتخاب یکی از موضوع های زیر مقاله خود را تـهـیه و به دفتر مجله ارسال دارند. امید است این نوع پژوهش ها در بهسازی جامعه اسلامی موثر باشد.

 

تا پیش از پیدایش جنبش خوارج، قریش تنها مدعی جدی برای کرسی خلافت و حکم‌رانی بر امپراطوری اسلام بودند. در سال‌های خلافتعثمان بن عفان، رقابت شدیدی میان دو شاخه از قریش، بنی هاشم و بنی امیه بر سر این موضوع در گرفت. بنی هاشم خلیفه را متهم می‌کردند که مناصب مهم حکومتی را به خویشاوندان خود از بنی امیه می‌سپارد.

این تنش‌ها در آخرین سال خلافت عثمان به اوج خود رسید. در این سال، اعتراض اهل مصر، کوفه و بصره که برای شکایت به مدینه آمده بودند اوضاع پایتخت امپراطوری اسلامی را متشنج ساخت. اگرچه علی نقش میانجی میان خلیفه و معترضین را ایفا می‌کرد و پسران خود را نیز به حفاظت از جان عثمان گماشته بود، اما در مجموع حداقل از نظر معنوی از سرکردگان مخالف عثمان شناخته می‌شد.[۱] آشوب‌ها در نهایت به قتل خلیفه بدست معترضان در سال ۶۴۴ میلادی انجامید.

بدون شک، اولین موضوعی که خلیفه بعدی باید بدان می‌پرداخت موضوع مجازات قاتلان عثمان بود. مهم‌ترین رقیب علی در این امر، طلحه بن عبیدالله، که نامزد مطلوب مصریان و اکثریت قریش بود، نظر بر قصاص قاتلان داشت، اما اکثریت انصار (اهالی اصلی مدینه) و اهل عراق (به رهبری مالک اشتر) که طرف‌دار علی بودند در نهایت نظر خود را به کرسی نشاندند.[۲] دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد علی معتقد بود که عثمان به این دلیل کشته شد که مردم از وی تحت ستم بودند، بنابراین آن‌ها مشمول مجازات نمی‌شوند.[۳]

اندکی پس از آغاز خلافت علی، خون‌خواهی عثمان بهانه اولین شورش بر ضد او به رهبری طلحه و زبیر ابن عوام گردید. زبیر در جریان اعتراضات از عثمان حمایت کرده بود. فرماندار شام، معاویه نیز که خود از شاخه بنی امیه بود، حاضر به پذیرش خلافت علی تا قبل از مجازات قاتلان عثمان نگردید.

علی که برای شکستن شورش طلحه و زبیر به عراق لشکر کشیده بود، با درهم‌شکسته‌شدن این شورش در جنگ جمل، شهر کوفه را پایتخت خود قرار داد و موقعیت خود را در عراق تثبیت نمود. پس از این پیروزی، شورش معاویه اصلی‌ترین تهدید برای خلافت علی به‌شمار می‌آمد. علی معاویه را به بیعت با خود فراخواند و تهدید کرد که اگر از این کار سر باز زند با او پیکار خواهد کرد.[۴]

معاویه بیعت خود را مشروط به حفظ حکومت شام و نیز در دست گرفتن حکومت مصر کرد و چون علی به این کار گردن ننهاد، معاویه که از حمایت سپاه شام اطمینان داشت به علی اعلام جنگ نمود.[۵] در مقابل علی نیز سپاهی از اهل عراق فراهم کرد و خود را آماده جنگ ساخت. بدین ترتیب، کشمکش علی و معاویه، به رقابت و جنگ فرسایشی بین عراق و شام بر سر تسلط بر امپراطوری اسلامی تبدیل شد.

 

شورش خریت بن راشد[ویرایش]

پس از جنگ صفین خریت به همراه ۳۰ یا ۳۰۰ تن (عدد مورد اختلاف است) به نزد علی رفته و اعلام کرد که قصد جدا شدن از وی را دارد. علی به خریت بیعتش را متذکر شد و او را از این کار بازداشت. اما خریت به همراه ۳۰۰ نفر به دین مسیحیت گروید و همان شب از علی جدا گردید و علیه علی شورش نمود. علی در پاسخ، زیاد بن خَصَفه را برای تعقیب و سرکوبش فرستاد. خریت و یارانش در ادامه مسیرشان به روستای نِفَّر در اطراف کوفه رفته و والی آنجا به نام زادان بن فرح را کشند.[۶]

زیاد بین واسط و بصره در جایی به نام مذّار با خریت وارد جنگ گردید و موفق شد وی را شکست دهد. دویست تن که به تازگی از کوفه به سپاه خریت ملحق شده بودند و به همراه خریت به اهواز گریختند.[۶]

خطر خریت برای علی به مرور جدی تر گردید. گروهی از بنی ناجیه شورش کردند و علی برای سرکوب خریت این بار مَعْقِل بن قیس ریاحی را فرستاد که توانست خریت را شکست دهد. اما خریت به نزد قبیله عبدالقیس گریخت و در آنجا پناه گرفت و آنها را علیه علی شوراند. معقل موفق شد با امان دادن به سپاه خریت، گروه زیادی از آنان را به نزد خود بکشاند. خریت سرانجام توسط نعمان بن صهبان در همان جنگ کشته شد.[۶]

وقایع بعد از کشته شدن خریت

بعد از کشته شدن خریت، معقل بن قیس، افراد سپاه خریت را به اسیری گرفت. گروهی از افراد، مسلمان بودند که با قید ضمانت آزاد شده و به مسیحیان سپاه خریت، اسلام را عرضه کرد تا مسلمان شوند که تمامی آنها به غیر از یک نفر پذیرفتند و آزاد شدند، به غیر از آن فرد که گردن زده شد. اما مسیحیان بنی ناجیه (قبیله خریت که از ابتدا در شورش با وی بودند) که ۵۰۰ تن بودند و حاضر نشدند مسلمان شوند، آزاد نشدند. مصقله بن هبیره والی اردشیر خره فارس آنها را دید و مسیحیان به وی التماس کردند که آنها را بخرد و آزاد کند. مصقله که احساس ترحم نسبت به اسیران کرده بود به معقل پیغام فرستاد که حاضر است اسیران را از وی بخرد. معقل بر طبق طبری به ۲۰۰ هزار و بنا به روایت مسعودی به ۳۰۰ هزار درهم آنان را به مصقله فروخت و به مصقله گفت که پول را به نزد خلیفه (علی) بفرستد. مصقله تنها بخشی از پول را فرستاد و بدون اینکه از اسیران بخواهد که در تامین بقیه پول برای آزاد شدن با وی همکاری بکنند، آنان را آزاد کرد. علی از وی بقیه پول را مطالبه کرد و مصقله با توجه به سر سختی علی و در طرف دیگر رویکرد بخشش گر معاویه در این امور، به سمت معاویه پناهنده شد و بعدها عهده دار مسئولیتهای مختلفی از سوی وی شد.

 

افراد و جمعيتها پيش از آنكه به حكومت برسند و قدرت را به دست گيرند آرمانهايي را براي حكومت خود بيان ميكنند و چه بسا براي رسيدن به آن اهداف، برنامههاي خود را نيز اعلام كنند امّا معمولا پس از رسيدن به قدرت و گذشت زمان، در اهداف خود ناكام مانده و گاهي از آنچه گفته بودند عدول ميكنند و يا به كلّي آن ايدهها و اهداف مطرح شده را فراموش ميكنند.

دست نيافتن به آرزوها و اهداف از پيش تعيين شده يا به جهت آن است كه هدف ها واقعي و اصولي نبوده و يا آنكه برنامههاي حكومت براي رسيدن به هدف ها، برنامه جامع و كاملي نبوده است و در بسياري از موارد نيز سبب ناكامي، عدم لياقت مجريان بوده است.

در حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف اهداف، هدفهايي است واقعي و اصيل كه ريشه در عمق وجدانهاي بشر دارد و همگان در آرزوي رسيدن به آن بودهاند و برنامهها نيز بر اساس تعاليم قرآن و سنّت اهلبيت علیهم السلام تنظيم گرديده و در تمامي بخشها ضمانت اجرائي براي آنها وجود دارد؛ بنابراين دستاوردهاي اين انقلاب عظيم، بسيار چشمگير و قابل توجه است و در يك جمله بايد گفت دستاوردهاي حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف پاسخگوي تمام نيازهاي معنوي و مادي بشر است كه خداوند متعال در وجود انسان به امانت نهاده است.

در اينجا با توجه به روايات برخي از اين دستاوردها را بيان ميكنيم:

1. عدالت فراگير

در روايات فراوان، مهمترين ره آورد قيام و انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف پر شدن جهان از عدالت و دادگري شمرده شده است كه در بخش اهداف حكومت درباره آن سخن گفتيم. اما در اين بخش بر آن حقيقت ياد شده اين واقعيت را ميافزاييم كه در حاكميت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله عدالت در همه سطوح جامعه به صورت يك جريان جاري در تمام مويرگهاي اجتماع در ميآيد و هيچ نهاد و مجموعه كوچك يا بزرگي نميماند مگر اينكه عدالت در آن حاكم خواهد شد و روابط افراد با يكديگر بر اساس آن پي ريزي خواهد شد.

امام صادق علیه السلام در اين باره فرمود:

به خدا قسم، عدالت را در خانههاي مردم خواهد برد آنچنان كه سرما و گرما به درون خانهها نفوذ ميكند.[1]

وقتي خانه كه كوچكترين نهاد در جامعه است به كانون عدالت تبديل ميشود و روابط افراد خانواده با يكديگر عادلانه ميگردد حكايت از آن دارد كه حكومت جهاني و عدل گستر مهدوي نه با ابزار زور و قانون بلكه بر اساس يك تربيت قرآني كه به عدالت و احسان فرمان ميدهد[2]، افراد را پرورش ميدهد و در فضايي اين چنين همگان به حكم وظيفه انساني و الهي خود، حقوق ديگران را ـ گرچه از نظر رتبه و مقام، جايگاهي نداشته باشند ـ محترم ميشمارند.

در جامعه موعود مهدوي، عدالت، يك جريان فرهنگي اصيل و با پشتوانه قرآني و حكومتي است كه تخلّف از آن تنها توسط معدودي از افراد كه خود محور و منفعت طلب بوده و به دور از تعاليم قرآن و اهلبيت علیهم السلام پرورش يافته اند، صورت ميگيرد كه حاكميت عدالت پرور با آنها برخورد جدّي ميكند و اجازه رشد و نموّ و ريشه دوانيدن به آنها نميدهد و به ويژه از نفوذ آنها به سطوح حاكميت جلوگيري ميكند.

آري عدالتي چنين فراگير و همگاني ره آورد حكومت مهدي منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و بدينسان عاليترين هدف انقلاب امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف كه پر كردن عالم از عدل و داد بوده است به شكل كامل تحقق خواهد يافت و ظلم و ستم و حق كشي در همه زواياي جامعه حتي در روابط اعضاي خانواده با يكديگر از بين خواهد رفت.

2. رشد فكري و اخلاقي و ايماني

در بخش قبل آمده كه فراگير شدن عدالت در جامعه به سبب تربيت صحيح افراد و رواج فرهنگ قرآن و عترت در جامعه است و در روايات ما به رشد فكري و اخلاقي و ايماني مردم در حاكميت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف تصريح شده است.

امام باقر علیه السلام فرمود:

وقتي قائم ما قيام كند دست (عنايت) خويش بر سر بندگان خدا نهد و به بركت آن عقل و خرد آنها به كمال رسد.[3]

و همه خوبيها و زيباييها به دنبال كمال عقل انسان، به دست ميآيد زيرا كه عقل، پيامبر دروني انسان است كه در صورت حاكم بودن آن بر كشور جسم و جان، انديشه و عمل آدمي به سوي صلاح و درستي خواهد رفت و مسير بندگي پروردگار و نيل به سعادت هموار خواهد شد.

از امام صادق علیه السلام سؤال شد كه عقل چيست؟

فرمود:

عقل آن (حقيقتي) است كه به سبب آن خداوند عبادت ميشود و به (راهنمايي) آن بهشت به دست ميآيد.[4]

آري، در جامعه امروز ميبينيم كه در جامعه بدون امام، شهوات بر عقل، غلبه دارد و نفس سركش، يگانه فرمانرواي افراد و گروهها و احزاب است و پيامد اين وضعيت پايمال شدن حقوق افراد و فراموش شدن ارزشهاي الهي است ولي در جامعه موعود و در سايه فرمانروائي حجّت خدا، كه عقل كلّ است، عقول انسانها، ميدان دار و سكّان دار تصميم و اقدام خواهد بود و عقلِ به كمال رسيده جز به خوبي و زيبايي فرمان نميدهد.

3. اتحاد و همدلي

برابر روايات، جمعيتي كه تحت حاكميت جهاني امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بسر ميبرند، با هم متّحد و صميمي خواهند بود و در زمان بر پايي دولت مهدوي جايي براي كينه و دشمني نسبت به يكديگر در دلهاي بندگان خدا نخواهد ماند.

امام علي علیه السلام فرمود:

وَلَوْ قَدْ قامَ قائمُنا... لَذَهَبْتِ الشَّحْناءُ، مِنْ قُلُوبِ الْعِبادِ..

وقتي قائم ما قيام كند، كينه از دلهاي بندگان برود.

در آن زمان ديگر بهانهاي براي كينه توزي نيست زيرا كه روزگار عدل و دادگري است و حقي از كسي ضايع نميشود و روزگار خردورزي و تعقّل است نه عقل ستيزي و شهوت پرستي.[5] بنابراين زمينهاي براي دشمني و كينه جويي باقي نميماند و از اين رو دلهاي مردم كه تا پيش از اين، پراكنده و دور از هم بود، انس و الفت مييابد و همگان به برادري و اُخوّت قرآني باز ميگردند[6] و مانند برادران با يكديگر همدل و مهربان ميشوند.

امام صادق علیه السلام در وصف روزگار سبز مهدوي فرمود:

(در آن ايام) خداوند وحدت و اُلفت بين قلوب پريشان و پراكنده برقرار كند.[7]

و اگر دست خدا در كار است ديگر عجيب نيست كه اين همدلي و صميميت به جايي رسد كه تصور آن در دنياي كنوني كه بحران تضادها و كشمكشهاي مادّي به اوج خود رسيده است، دشوار باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

وقتي قائم ما قيام كند دوستي واقعي و صميميت حقيقي بيان ميشود. هر نيازمندي دست ميبرد و از جيب برادر ايماني اش به مقدار نياز برمي دارد و برادرش او را منع نميكند.[8]

4. سلامت جسمي و رواني

يكي از مشكلات بشر امروز بروز بيماريهاي سخت و غير قابل علاج است كه محصول عوامل گوناگون از جمله آلودگي محيط زيست به سبب به كارگيري سلاحهاي شيميايي، اتمي و ميكروبي است. همچنين روابط نامشروع انسانها با يكديگر و نيز از بين بردن جنگلها و آبهاي دريا از ديگر عوامل ظهور بيماريهايي مانند جذام، طاعون، فلج، سكته و دهها بيماري ديگر است كه بهداشت و درمان پيشرفته امروزي نيز قادر به معالجه آنها نيست. بر بيماريهاي جسمي بايد فهرست بلندي از امراض روحي و رواني را نيز افزود كه زندگي را براي مردم جهان تلخ و غير قابل تحمل كرده است كه اين نيز به سبب روابط غلط حاكم بر جهان و انسانهاست.

در دولت كريمه مهدوي كه روزگار عدالت گستري و حكومت فضيلتها و زيبايي هاست و روابط بر اساس برادري و برابري شكل ميگيرد، بيماريهاي جسمي و رواني انسان از بين ميرود و قواي بدني و روحي انسان به طور شگفت انگيزي قوي و نيرومند ميگردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هنگامي كه حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قيام كند، خداوند بيماريها را از مؤمنان دور ميسازد و تندرستي را به آنان باز ميگرداند.[9]

در دولت آن سرور كه دانش به گونهاي شگفت پيشرفت ميكند هيچ بيماري لاعلاجي نميماند و بهداشت و طبّ، رشد چشمگيري خواهد داشت و نيز به بركت وجود حضرت، بسياري از بيماران شفا خواهند گرفت.

امام باقر علیه السلام فرمود:

هر كس قائم اهلبيت مرا درك كند اگر به بيماري دچار باشد شفا مييابد و چنانچه دچار ناتواني باشد توانا و نيرومند ميگردد.[10]

5. خير و بركت فراوان

از دستاوردهاي بزرگ حكومت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله خير و بركت فراوان و بي سابقه است. در بهار دولت او همه جا سبز و خرم گشته و نشاط و حيات مييابد. آسمان ميبارد و زمين ميروياند و بركات الهي سرشار و بي شمار ميگردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

... خداوند به سبب او (امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) بركات آسمانها و زمين را جاري ميكند. (در ايام دولت او) آسمان ميبارد و زمين دانه ميدهد.[11]

در سايه حكومت آن حضرت كويري نميماند و همه زمينها جامه حيات و شادابي به تن ميكند. اين تحول چشمگير و فراواني بي نظير به جهت آن است كه روزگار مهدي، زمان جوانه زدن نهال پاكي و تقوا و شكوفايي گلهاي ايمان است و مردم در همه اصناف و اقشار تحت تربيت الهي قرار گرفته و روابط خود را بر اساس ارزشهاي خدائي انجام ميدهند و خداوند وعده فرموده است كه چنين محيط پاكي را از بركات و خيرات، سيراب گرداند.

قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد:

(وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ القُري امَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ)؛

اگر مردم شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه ميكردند (درهاي )بركات آسمان و زمين را به رويشان باز ميكرديم.[12]

6. ريشه كن شدن فقر

وقتي همه منابع زميني براي امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف آشكار گردد و بركات آسمان و زمين بر مردم زمان او بي دريغ جريان يابد و به عدالت تقسيم گردد جايي براي فقر و تهيدستي نميماند و بشريت در دولت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف براي هميشه از چنگال فقر و نداري رها ميشود.[13]

در روزگار او روابط اقتصادي بر اساس برادري و برابري شكل ميگيرد و اصل سودجوئي و منفعت طلبي شخصي، جاي خود را به حسّ دلسوزي و غمخواري و مواسات با برادران ديني ميدهد و در اين حال همه به يكديگر به عنوان اعضاي يك خانواده نگاه ميكنند و بنابراين همه، ديگران را از خود ميدانند و بوي يگانگي و يكرنگي در همه جا به مشام ميرسد.

امام باقر علیه السلام فرمود:

... (امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر سال دو بار به مردم ميبخشد و در هر ماه دوبار به آنها روزي (و نياز زندگي) عطا ميكند و (در اين كار) به مساوات بين مردم عمل مينمايد تا اينكه (چنان مردم بي نياز ميشوند كه) هيچ نيازمندي به زكات پيدا نميشود...![14]

از روايات استفاده ميشود كه عدم نيازمندي مردم به جهت روحيه قناعت و بي نيازي روحي است. به بيان ديگر پيش از آنكه مردم از بيرون، صاحب مال فراوان شوند و بي نياز گردند از درون، روح بي نيازي در آنها پيدا ميشود و به آنچه خداوند از فضل خويش به آنها عطا كرده راضي و خشنود ميگردند و بنابراين چشمي به اموال ديگران ندارند.

پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله در توصيف روزگار دولت مهدوي عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده است:

... خداوند (روح) بي نيازي را در دلهاي بندگان قرار ميدهد.[15]

اين در حالي است كه پيش از ظهور روحيه آزمندي و زياده طلبي عامل مؤثري در رقابتهاي غلط و انباشتن اموال بر روي هم و انفاق نكردن آنها به نيازمندان بوده است.

خلاصه اينكه در زمان امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بي نيازي از بيرون و درون خواهد بود. از سوئي ثروت سرشار به عدالت تقسيم ميگردد و از سوي ديگر قناعت، ويژگي اخلاقي مردمان ميشود.

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله پس از اينكه درباره بخشش امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به مردم بياناتي فرموده است ميافزايد: و خداوند دلهاي امت محمّد صلی الله علیه و آله را از بي نيازي پُر ميكند و عدالت مهدوي همه آنها را در بر ميگيرد به گونهاي كه (حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) امر ميكند تا ندا دهندهاي اعلام كند:

چه كسي نيازمند مال است؟ پس كسي در ميان مردم بر نخيزد مگر يك نفر!

پس امام (به او) ميفرمايد: نزد خزانه دار برو و به او بگو: مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به تو فرمان ميدهد كه به من مالي بدهي. پس خزانه دار به او ميگويد: جامه ات را بياور، تا اينكه وسط جامه اش را پُر ميكند و چون آن را بر دوش ميكشد پشيمان ميشود و ميگويد: چرا در ميان امت محمد صلی الله علیه و آله من از همه حريصتر باشم... پس مال را بر ميگرداند ولي از او قبول نميشود و به او گفته ميشود: ما آنچه عطا كرديم باز پس نميگيريم.[16]

7. حاكميت اسلام و نابودي كفر

قرآن كريم در سه مورد وعده داده است كه خداوند متعال دين مقدس اسلام را جهان گير خواهد كرد:

(هُوَالَّذي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ...)[17]؛

او خدائي است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن دين را بر همه اديان پيروز گرداند...

و شكي نيست كه وعده خداوند انجام شدني و تخلف ناپذير است چنانكه قرآن فرموده است:

(...اِنَّ اللّهَ لايخْلِفُ الْميعادَ).[18]

ولي روشن است كه با وجود همه مجاهدتها و تلاشهاي بي دريغ پيامبر صلی الله علیه و آله و اولياء خدا علیهم السلام تا كنون چنين رويداد مباركي به وقوع نپيوسته است[19] و همه مسلمانان اميد دارند كه اين روزگار فرا رسد و البتّه اين آرزويي حقيقي است كه ريشه در بيانات پيشوايان معصوم علیهم السلام دارد.

بنابراين در سايه حاكميت آن ولي پروردگار بانگ اشهدان لااله الاّ اللّه كه پرچم توحيد است و نواي اشهد ان محمّداً رسول اللّه كه علم اسلام است همه جا را فرا خواهد گرفت و اثري از شرك و كفر باقي نخواهد ماند.

امام باقر علیه السلام در توضيح آيه (وَقاتِلُوهُمْ حَتّي لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدّينُ كُلُّه لِلّه...)[20]

فرمود:

تأويل[21] اين آيه هنوز نيامده است و هرگاه قائم ما قيام كند آنكس كه زمان او را در يابد، تأويل اين آيه را خواهد ديد و هر آينه (در آن زمان )دين محمّد صلی الله علیه و آله به هركجا كه شب ميرسد خواهد رسيد (و عالم گير خواهد شد) به گونهاي كه بر سطح زمين، اثري از شرك نخواهد ماند همانگونه كه خداوند فرموده (وعده نموده) است؟![22]

و البتّه اين جهان شمولي اسلام به سبب حقّانيت و واقعيت اسلام است كه در روزگار مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف هر چه بيشتر و بهتر آشكار خواهد شد و همگان را به خود جلب خواهد كرد مگر آنانكه از روي عِناد و سركشي سر به طغيان بردارند كه با شمشير عدل مهدوي كه دست انتقام پروردگار است رو به رو خواهند شد.

آخرين نكته در اين بخش آنست كه اين وحدت عقيدتي كه در پرتو حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به دست ميآيد زمينه بسيار مناسبي براي تشكيل جامعه واحد جهاني است و جهان به دنبال همين اتحاد و يگانگي در اعتقاد، به يك قانون و نظام توحيدي تن ميدهد و آن را ميپذيرد و سپس در سايه آن، روابط فردي و اجتماعي خود را بر اساس معيارهايي كه از يك عقيده و مرام گرفته شده است، تنظيم ميكند و طبق اين بيان، وحدتِ عقيدتي و جمع شدن همه مردم در زير يك پرچم و دينِ واحد، يك ضرورت و نياز جدي است كه در حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف حاصل خواهد شد.

8. امنيّت عمومي

در حاكميت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف كه دوران فراگيري همه خوبيها در همه عرصههاي زندگي است، امنيّت كه از بزرگترين نعمتهاي الهي و از عالي ترين آرزوهاي انسان است، به دست ميآيد.

وقتي مردم از عقيده و مرامي واحد پيروي كنند و در روابط اجتماعي خود به اصول بلند اخلاقي پاي بند باشند و عدالت در تمام مويرگهاي حيات فردي و جمعي بشر جاري گردد، بهانهاي براي ناامني و ترس در هيچ بخشي از زندگي باقي نميماند. در جامعهاي كه هر كسي به حقوق الهي و انساني خود ميرسد و با تجاوز و حق كُشي ـ گرچه در طبقه حاكمان و در كمترين مقدار آن باشد ـ برخورد قانوني ميشود، امنيّت عمومي و اجتماعي شكل ميگيرد.

امام علي علیه السلام فرمود:

به دست ما (و در حكومت ما) روزگار سختيها سپري ميگردد... و چون قائم ما قيام كند كينهها از دلها بيرون رود، حيوانات نيز با هم سازگاري كنند. (در آن روزگار چنان محيط امني ايجاد شود) كه زن، با همه زيب و زيور خود، از عراق تا شام برود... و چيزي او را نترساند.[23]

و البتّه براي ما كه در روزگار بي عدالتيها و آزمنديها و كينه توزيها بسر ميبريم تصور چنان دورانِ سبزي، بسيار دشوار است ولي چنانكه گفته شد اگر به عوامل آن همه بدي و زشتي بنگريم و بينديشيم كه اين عوامل در حاكميت حكومت حق ريشه كن خواهد شد خواهيم دانست كه وعده الهي در تحقق جامعه امن و آرام، حتمي است.

خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است:

خدا به كساني از شما كه ايمان آوردهاند... وعده داده كه به يقين در روي زمين، ايشان را خليفه (و حاكم) گرداند... و پس از اينكه در ترس و نگراني قرار داشتند، امنيّت و آرامش را به ايشان عطا فرمايد....[24]

و امام صادق علیه السلام در معني اين آيه فرمود:

اين آيه درباره قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف و يارانش نازل شده است.[25]

9. گسترش دانش

در دوران حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، اسرار علمي فراوان در علوم اسلامي و انساني آشكار ميشود و دانش بشري به گونهاي غير قابل تصوّر توسعه مييابد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

علم و دانش، بيست و هفت حرف است و همه آنچه پيامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است و مردم تا كنون جز با آن دو حرف آشنايي ندارند و هنگامي كه قائم ما قيام كند، بيست و پنج حرف ديگر را بيرون آورده و در ميان مردم گسترش دهد و آن دو حرف را نيز به آنها ضميمه ساخته و مجموع بيست و هفت حرف را منتشر خواهد كرد.[26]

بديهي است كه رشد و توسعه علمي در همه زمينهها براي انسان روي ميدهد و در روايات متعدد اشاراتي آمده كه نشان ميدهد فاصله دانش صنعتي در آن زمان، با صنعت كنوني، بسيار زياد خواهد بود.[27]

همانگونه كه صنعت كنوني با قرنهاي پيشين تفاوت چشمگيري دارد.

در اينجا به بعضي از روايات اشاره ميكنيم:

امام صادق علیه السلام درباره چگونگي ارتباطات در حكومت امام مهدي فرمود:

در روزگار قائم علیه السلام مؤمن در مشرق زمين، برادرش را كه در مغرب زمين است ميبيند....[28]

و نيز فرمود:

هنگامي كه قائم ما قيام كند، خداوند قدرت شنوايي و بينايي شيعيان ما را افزايش ميدهد به گونهاي كه آن حضرت از فاصله يك بريد (چهار فرسنگ) با شيعيان خود سخن ميگويد و آنان سخن او را ميشنوند و او را ميبينند در حالي كه حضرت در جايگاه خود قرار دارد.[29]

و درباره ميزان آگاهي حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف از احوال مردم به عنوان رئيس حكومت و مركز تصميم گيري و فرماندهي، در روايت آمده است كه:

اگر كسي در خانه خودش سخني بگويد، بيم آن دارد كه مبادا ديوارهاي خانه اش گزارش دهند.[30]

با توجه به وسايل پيشرفته ارتباطي درك اين روايات آسانتر است ولي روشن نيست كه آيا همين وسائل به صورت پيشرفتهتر به كار گرفته ميشود يا سيستم ديگري كه پيچيدگي بيشتري دارد جايگزين وسائل امروزي خواهد شد.

ويژگيهاي حكومت

در بخشهاي قبل درباره اهداف، برنامهها و دستاوردهاي حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن گفته شد. در پايان به برخي از ويژگيهاي حكومت مانند قلمرو حكومت و مركز آن، مدت حكومت و روش كارگزاران و معرفي آنها و نيز سيره رهبر بزرگ حكومت، ميپردازيم.

قلمرو حكومت و مركز آن

ترديدي نيست كه حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف حكومتي جهاني است زيرا كه او موعود همه بشريت و تحقق بخش آرزوهاي همه انسان هاست. بنابراين آنچه از زيباييها و خوبيها در سايه حكومت او به وجود آيد سراسر زمين را فرا خواهد گرفت. اين حقيقتي است كه روايات فراوان، شاهد آن است كه به گروههايي از آنها اشاره ميكنيم.

الف. روايات بسياري كه مضمون آن چنين است، مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف زمين را پر از عدل و داد ميكند همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.[31] كلمه زمين (الارض) سرتاسر كره خاكي را در بر ميگيرد و هيچ دليلي وجود ندارد كه معني آن را به بخشي از زمين محدود كند.

ب. رواياتي كه از تسلّط امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بر مناطق مختلف جهان خبر داده است كه گستردگي و پراكندگي و اهميت آن مناطق، حكايت از سلطه آن حضرت بر تمامي جهان دارد و معلوم ميشود كه نام بردن از شهرها و كشورها در روايات از باب نمونه و مثال بوده و ميزان درك مخاطبان روايات در آن زمان نيز ملاحظه گرديده است.

در روايات مختلف از روم، چين، ديلم يا كوههاي ديلم، ترك، سند، هند، قسطنطنيه، كابل شاه و خزر به عنوان مناطقي كه امام مهدي بر آنها مسلط خواهد شد و آنها را فتح خواهد كرد نام برده شده است.[32]

گفتني است كه در زمان ائمه علیهم السلام مناطق ياد شده بر بخشهاي بسيار گسترده تري نسبت به زمان ما، گفته ميشده است. براي مثال روم شامل همه اروپا و حتي قاره آمريكا ميگرديده و مراد از چين همه شرق آسيا بوده كه شامل ژاپن نيز ميشود همانگونه كه هند، پاكستان امروز را شامل بوده است.

شهر قسطنطنيه همان استانبول است كه در جهان آن روز به عنوان مقاوم ترين شهرها و مناطق از آن ياد ميشده و در واقع فتح آن به پيروزي و موفقيت بزرگ شمرده ميشده زيرا كه يكي از راههاي اصلي ورود به قاره اروپا بوده است.

خلاصه اينكه تسلّط امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بر مناطق حسّاس و مهم جهان حكايت از گستردگي جهاني فرمانروايي آن حضرت دارد.

ج. گذشته از روايات دسته اول و دسته دوّم، روايات متعددي در دست است كه به روشني از جهاني بودن حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف خبر ميدهد.

در سخني از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله آمده است كه خداوند متعال فرموده  است:

... من دين خود را به دست آنها (پيشوايان دوازده گانه) بر همه آئينها پيروز ميگردانم و به دست ايشان فرمان خود را (بر همه) چيره خواهم ساخت و به (قيام) آخرين آنها ـ امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ سراسر زمين را از دشمنانم پاك خواهم كرد و او را بر مشرق و مغرب زمين فرمانروا خواهم گرداند...[33]

و امام باقر علیه السلام فرمود:

اَلْقائِمُ مِنّا... يبْلُغُ سُلْطانَهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ وَ يظْهِرُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ دينَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ...[34]؛

قائم علیه السلام از ما (خاندان پيامبر) است... (او كسي است كه) فرمانروايي او مشرق و مغرب (عالم) را فرا خواهد گرفت و خداوند به دست او دين خود را بر همه اديان غلبه ميدهد اگر چه مشركان را خوش نيايد.

و اما مركز حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، شهر تاريخي كوفه است كه در آن زمان وسعت زيادي خواهد يافت به گونهاي كه شهر نجف را كه در چند كيلومتري كوفه است شامل ميشود و به همين دليل است كه در بعضي روايات، كوفه و در بعضي ديگر نجف به عنوان مركز حكومت نام برده شده است.

امام صادق علیه السلام در ضمن روايتي طولاني فرمود:

مركز حكومت او (حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهر كوفه خواهد بود و محل قضاوت او مسجد (بزرگ) كوفه.[35]

گفتني است شهر كوفه از ديرزمان، مورد توجّه خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و محل زمامداري حضرت علي علیه السلام بوده است و مسجد مشهور آن يكي از چهار مسجد معروف جهان اسلام است كه امام علي علیه السلام در آن نماز و خطبه ميخوانده است و نيز در آن به امر قضاوت ميپرداخته است و در نهايت در محراب همان مسجد به شهادت رسيده است.

مدت حكومت

پس از اينكه عالم بشريت يك دوره بسيار طولاني از حاكميت ظلم و ستم را پشت سر گذاشت، جهان با ظهور آخرين حجّت پروردگار به سوي حاكميت خوبيها خواهد رفت و حكومت به دست حاكمان و نيكان قرار خواهد گرفت و اين وعده حتمي خداوند است.

حكومت خوبان كه با فرمانروايي امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف آغاز ميشود تا پايان عمر دنيا ادامه خواهد يافت و ديگر روزگار ظلم و ظالمين تكرار نخواهد شد.

در سخني كه پيش از اين از پيامبر صلی الله علیه و آله نقل شد آمده است كه خداوند بزرگ حاكميت آخرين پيشواي معصوم را به پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله بشارت ميدهد و در پايان ميافزايد:

(پس از آنكه مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به حكومت رسيد) دولت او را دوام خواهم بخشيد و پيوسته تا قيامت، روزگار (و حاكميت زمين) را در دست اولياء ودوستان خود دست به دست خواهم كرد.[36]

بنابراين نظام عادلانهاي كه امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف برپا خواهد كرد، دولتي است كه پس از آن براي ديگران دولتي نخواهد بود و در حقيقت تاريخ جديدي از حيات بشر شروع خواهد شد كه سراسر در زير حاكميت الهي بسر خواهد بُرد.

امام باقر علیه السلام فرمود:

دولت ما آخرين دولت هاست و هيچ خاندان صاحب دولتي نميماند مگر اينكه پيش از حكومت ما، حاكم ميشوند تا وقتي (حكومت اهلبيت بر پا شد و) شيوه حكمراني ما را ديدند نگويند، اگر ما هم حاكم ميشديم همينگونه عمل ميكرديم.[37]

بنابراين مدّت استمرار نظام الهي پس از ظهور، جدا از مدّت حكومت شخص امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه مطابق روايات آن حضرت باقيمانده عمر خود را حاكم بوده و سرانجام چشم از جهان فرو خواهد بست.

ترديدي نيست كه مدت حكومت آن حضرت بايد به قدري باشد كه امكان تحول جهاني و استقرار عدالت در همه مناطق عالم وجود داشته باشد ولي اينكه اين هدف در چند سال قابل دسترسي است، قابل تخمين و گمانه زني نيست و بايد به روايات امامان معصوم علیهم السلام رجوع كرد. البته با توجه به قابليتهاي آن رهبر الهي و توفيق و مدد غيبي براي آن حضرت و اصحاب و ياران شايستهاي كه در اختيار اوست و آمادگي جهاني براي پذيرفتن حاكميت ارزشها و زيباييها در زمان ظهور، ممكن است كه رسالت مهدي موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف در زماني نسبتاً كوتاه انجام شود و جرياني كه بشريت در طول قرون متمادي از ايجاد آن ناتوان بوده است در كمتر از 10 سال اتفاق افتد.

رواياتي كه مدت حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف را بيان ميكند بسيار گوناگون است. بعضي از آنها مدت حكومت آن حضرت را 5 سال و تعدادي از آنها 7 سال و برخي ديگر 8 و 9 و 10 سال بيان كرده است. چند روايت هم مدت حكومت را 19 سال و چند ماه و بالاخره 40 سال و 309 سال بر شمرده است.[38]

گذشته از اينكه علّت اين همه اختلاف در روايات، روشن نيست پيدا كردن مدت واقعي حكومت از ميان اين روايات كاري دشوار است. اما بعضي از علماي شيعه با توجه به فراواني و شهرت روايات 7 سال، اين نظر را انتخاب كردهاند.[39]

و بعضي ديگر گفتهاند مدت حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف 7 سال است ولي هر سال از سالهاي حكومت حضرت به اندازه 10 سال از سالهاي ماست كه اين مطلب نيز در بعضي روايات آمده است:

راوي از امام صادق علیه السلام درباره مدت حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف سؤال ميكند و امام ميفرمايد:

(حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) هفت سال حكومت ميكند كه برابر 70 سال از سالهاي روزگار شماست.[40]

مرحوم مجلسي رحمه الله علیه ميفرمايد:

رواياتي كه درباره مدت حكومت امام علیه السلام رسيده است بايد به احتمالهاي زير توجيه كرد: برخي روايات به تمام مدت حكومت اشاره دارد و برخي بر مدت ثبات و استقرار و حكومت. بعضي مطابق سالها و روزهايي است كه ما با آن آشناييم و بعضي مطابق سالها و ماههاي روزگار حضرت است كه طولاني ميباشد و خداوند به حقيقت مطلب آگاه است.[41]

سيره حكومتي امام

هر حاكمي در حكومت و بخشهاي مختلف مديريت خود شيوهاي مخصوص دارد كه اين خود از مشخصههاي حكومت اوست. امام موعود و مهدي منتظر علیه السلام نيز وقتي حكومت جهان را به دست گيرد در تدبير نظام جهاني خود روش و متد خاصّي دارد. گرچه در ضمن مباحث گذشته به گوشه هايي از شيوه عملكرد آن حضرت اشاره شد ولي به جهت اهميت موضوع مناسب است در اين مجال به گونه مستقلّ به آن بپردازيم و در زلال سخنان پيامبر اكرم و امامان معصوم علیهم السلام شيوه حكومتي امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف را بهتر و بيشتر بشناسيم.

آنچه در ابتدا بايد بر آن تأكيد شود اين است كه روايات، يك تصوير كلّي از سيره آن بزرگوار به دست داده است و آن عبارتست از اينكه سيره امام مهدي همان سيره و روش پيامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله است و آنگونه كه پيامبر در زمان ظهور خود با جاهليت بشري در همه ابعاد آن مبارزه كرد و اسلام ناب كه ضامن سعادت دنيا و آخرت است را بر محيط خود حاكم كرد، حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف نيز با ظهور خود با جاهليت جديد كه دردناكتر از جاهليت قديم است بر خورد خواهد كرد و ارزشهاي اسلامي و الهي را بر ويرانههاي جاهليت مدرن، بنا خواهد كرد.

از امام صادق علیه السلام درباره سيره حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف سؤال شد، فرمود:

يصْنَعُ كَما صَنَعَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله يهْدِمُ ما كانَ قَبْلَهُ كَما هَدَمَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله اَمْرَالْجاهِلِية وَيسْتَأنِفُ الاِْسْلامَ جَديداً.[42]

امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند پيامبر اسلام عمل خواهد كرد (و) همانگونه كه پيامبر آنچه از روش جاهليت (در ميان مردم مرسوم) بود از ميان برد، همينگونه روشهاي جاهلي پيش از ظهور خود را نابود خواهد ساخت و اسلام را از نو پي ريزي خواهد كرد.

اين سياست كلّي امام موعود علیه السلام در زمان حاكميت اوست. البته شرايط زماني متفاوت، موجب تغييراتي در شيوه اجرا و حكومت داري ميشود كه در روايات مطرح گرديده و ما در بخشهاي جداگانه به آنها ميپردازيم.

سيره جهادي و مبارزاتي

امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف با انقلاب جهاني خود بساط كفر و شرك را از گستره زمين بر ميچيند و همگان را به دين مقدس اسلام دعوت ميكند.

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در اين باره فرموده است:

شيوه او (امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شيوه من است و مردم را بر آئين و شريعت من قرار ميدهد.[43]

البته آن حضرت در شرايطي ظهور ميكند كه حق به گونهاي آشكار، معرفي گرديده و از هر جهت بر مردم جهان، حجّت تمام شده است.

با اين حال طبق برخي از روايات، حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف تورات و انجيل واقعي و تحريف نشده را از غاري در انطاكيه بيرون ميآورد و به وسيله آنها با يهوديان و مسيحيان جهان احتجاج ميكند كه بسياري از ايشان مسلمان ميشوند.[44] در اين ميان آنچه كه گرايش ملّتهاي گوناگون را به اسلام بيشتر ميكند آن است كه همگان آشكارا ميبينند كه مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف با امدادهاي غيبي ياري ميگردد و نشانههاي پيامبران همچون عصاي موسي علیه السلام و انگشتر سليمان علیه السلام و زره و شمشير و پرچم پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله را همراه دارد[45] و براي تحقق اهداف پيامبران خدا و برقراري عدالت جهاني قيام كرده است. روشن است كه در چنين بستري كه حق و حقيقت آشكارا بر جهانيان عرضه شده است، تنها كساني در جبهه باطل باقي ميمانند كه به كلّي هويت انساني و الهي خود را از دست داده باشند و اينان همانها هستند كه جز فساد و تباهي و ظلم از آنها سر نميزند و لازم است ساحت دولت مهدوي از لوث وجود آنان پاك گردد. اينجاست كه شمشير برنده عدالت مهدوي از نيام برآمده و با قدرت و صولت بر پيكر ستمكاران لجوج فرود ميآيد و كسي از آنها را باقي نميگذارد. اين شيوه و روش پيامبر صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام نيز بوده است.[46]

سيره قضايي امام

از آنجا كه موعود منتظر براي استقرار عدالت در تمام زمين ذخيره شده است، براي انجام رسالت خود نياز به يك سيستم قضايي مستحكم دارد بنابراين آن حضرت در اين بخش به شيوه جدّ بزرگوارش امام علي علیه السلام عمل ميكند و با جدّيت و قدرت به دنبال بدست آوردن حقوق پايمال شده مردمان است و حق را در هر كجا باشد، گرفته و به صاحب آن بر ميگرداند.

و چنان به عدالت رفتار ميكند كه مطابق روايات، زندگان آرزو ميكنند كه مردگان بر گردند و از بركت عدل او بهره مند شوند.[47]

گفتني است كه بخشي از روايات بيانگر آن است كه امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف در مقام قضاوت مانند حضرت سليمان علیه السلام و حضرت داود علیه السلام عمل ميكند و مانند آنها با علم الهي كه دارد حكم ميكند و نه با استناد به شاهد و گواه.

امام صادق علیه السلام فرمود:

وقتي قائم آل محمد قيام كند مانند داود و سليمان علیهما السلام داوري ميكند، (يعني) شاهد و گواه طلب نميكند.[48]

و شايد راز اينگونه داوري آن است كه به سبب اعتماد بر علم الهي، عدالت حقيقي بر پا ميشود در حالي كه وقتي بر گواهان و سخن آنها تكيه ميشود، عدالت ظاهري حاكم ميشود زيرا به هر حال شاهدان از ميان انسانها هستند و احتمال اشتباه هست.

البته دركِ چگونگي قضاوت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به شيوه گفته شده كار دشواري است ولي ميتوان فهميد كه اين شيوه با اوضاع روزگار آن حضرت سازگار است.

سيره مديريتي امام علیه السلام

يكي از اركان مهم حكومت، كارگزاران آن هستند. وقتي مسئولان حكومتي افرادي شايسته باشند، كار دولت و ملّت به سامان خواهد رسيد و دست يابي به اهداف حكومت، آسانتر خواهد بود.

حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان رئيس حكومت جهاني، براي مناطق گوناگون عالم، حاكماني را از ميان بهترين ياوران خود بر ميگزيند، آنها تمام ويژگيهاي يك حاكم اسلامي از قبيل دانش مديريت، تعهّد و پاكي در نيت و عمل و شجاعت در تصميم گيري را دارا هستند. با اين حال شخص امام عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان فرمانرواي بزرگ و مركز مديريت عالم به صورت مداوم عملكرد حاكمان را زير نظر دارد و با شدّت و دقّت و بدون چشم پوشي كار آنها را حساب رسي ميكند. اين ويژگي مهمّ كه پيش از حكومت امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف ناديده گرفته شده است در روايات به عنوان يكي از علامتهاي حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف بيان گرديده است.

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:

عَلامَةُ الْمَهْدي اَنْ يكُونَ شَديداً عَلَي الْعُمّالِ جَواداً بِالْمالِ رَحيماً بِالْمَساكين[49]؛

علامت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف آن است كه با كارگزاران خود شديد (و دقيق) است. دست بخشندهاي دارد و نسبت به مسكينان مهربان است.

سيره اقتصادي امام

روش امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف در امور مالي حكومت بر مبناي مساوات قرار دارد و اين همان روش پسنديدهاي است كه در زمان پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله وجود داشته است و پس از او، اين شيوه تغيير يافت و معيارهاي دروغيني براي پرداختهاي بي حساب به افراد، جاي آن را گرفت و سبب پيدايش فاصله طبقاتي در جامعه اسلامي آن روز شد و اگرچه امام علي علیه السلام و امام حسن علیه السلام در مدت خلافت خود به نظام برابري در پرداخت اموال مسلمين پاي بند بودند ولي پس از ايشان بني اميه اموال مسلمانان را مانند ملك شخصي خود و بر طبق مصالح فردي، به كار ميبردند و از اين راه پايههاي حكومت نامشروع خود را محكم ميكردند. آنها زمينهاي كشاورزي يا غير آن از ثروتها و اموال عمومي را به نزديكان خود ميبخشيدند و اين كار كه به ويژه در زمان خليفه سوم و دوران بني اميه رايج گرديده بود حالتي رسمي پيدا كرد.

امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف كه مظهر عدالت و دادگري است، بيت المالِ مردم را به عنوان ثروتي عمومي كه همگان در آن شريك هستند قرار ميدهد به گونهاي كه هيچ گونه تبعيض و امتياز خواهي در آن راه نداشته باشد و بخشش ثروتها و زمينها به كلّي ممنوع باشد.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

... اِذا قامَ قائِمُنا اضْمَحَلَّت الْقَطائِعُ فَلاقَطائِع[50]؛

زماني كه قائم ما قيام كند، قطايع (زمين هايي كه زمامداران و حكام جور در مالكيت خود در آوره و يا واگذار كرده اند) از بين ميرود به طوري كه ديگر قطايعي در ميان نخواهد بود.

و ديگر از شاخصههاي شيوه مالي امام آن است كه در راستاي رفع نيازهاي مادّي و ايجاد رفاهي معقول براي زندگي تمام افراد، امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف اموال فراواني به مردم ميبخشد و در حكومت او هر نيازمندي كه از او طلب ميكند، اموال زيادي دريافت ميكند.

پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

... فَهُوَ يحْثُوا الْمالَ حَثْواً[51]؛

او (مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف) اموال را به فراواني ميبخشد.

و اين شيوه براي ايجاد زمينههاي اصلاح فردي و اجتماعي است كه هدف بزرگ امام خوبان است. آن حضرت با بي نياز كردن مردم از جهت مادّي، در پي ايجاد زمينه مناسب براي پرداختن افراد به طاعت و عبادت پروردگار است كه در بخش اهداف حكومت به تفصيل درباره آن سخن گفتيم.

سيرة شخصي امام

سيره امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف در رفتار شخصي و نيز در ارتباط با مردم، نمايانگر يك حاكم اسلامي نمونه است كه حكومت در نگاه او وسيلهاي است براي خدمت به مردم و رسانيدن آنها به قلههاي كمال و نه جايگاهي براي زراندوزي و ستمگري و به استثمار كشيدن بندگان خدا!

به راستي كه آن امام صالحان در كرسي حكمفرمايي ياد آور حكومت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علي علیه السلام است و با وجود آنكه همه اموال و ثروتها در اختيار اوست در زندگي شخصي خود در پايين ترين سطح به سر ميبرد و به كمترينها قناعت ميكند.

امام علي علیه السلام در توصيف او فرموده است:

امام (مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف ) با خود عهد ميبندد كه (اگرچه حاكم و رهبر جامعه بشري است ولي) همانند رعيت خود راه رود و مانند آنان بپوشد و بر مركبي همچون مركب آنها سوار شود... و به كم قناعت كند.[52]

امام علي علیه السلام خود چنين بود و در زندگي دنيا و خوراك و پوشش آن زهدي پيامبرگونه داشت و مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف در اين ميدان به آن حضرت اقتدا خواهد كرد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ لَبِسَ لِباسَ عَلِي وَ سارَ بِسيرَتِهِ[53]؛

وقتي قائم ما قيام كند لباس علي علیه السلام را در بر ميكند و روش او را پيش ميگيرد.

او كه درباره خود سخت گير و دقيق است، با امت چون پدري مهربان است و آسايش و راحتي آنها را ميخواهد به گونهاي كه در روايت امام رضا علیه السلام اينگونه توصيف شده است:

اَلاِْمام، الاَْنيسُ الرّفيق وَالوالِدُ الشَّفيق وَالاَْخُ الشَّقيق وَالأُمُّ البَرَّةِ بِالْوَلَدِالصَّغير مَفْزَعُ الْعِبادَ فِي الدّاهِية النّاد[54]؛

امام آن همدم همراه و آن پدر مهربان و برادر تني (كه پشتيبان برادر) است و مادر دلسوز نسبت به فرزند خردسال است و پناهگاه بندگان در واقعه هولناك.

آري او چنان با امت صميمي و نزديك است كه همه او را پناهگاه خود ميدانند.

از پيامبر مكرّم اسلام صلی الله علیه و آله روايت شده كه درباره مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده است:

امّتش به او پناه ميبرند آن گونه كه زنبورها به ملكه خود پناهنده ميشوند.[55]

او مصداق كامل رهبري است كه از ميان مردم برگزيده شده و در بين آنها و مانند آنها زندگي ميكند. به همين دليل دردهاي آنها را به خوبي ميشناسد و درمان آن را ميداند و تمام همّت خود را براي بهبودي حال آنها به كار ميگيرد و در اين راه تنها به رضايت الهي ميانديشد. در اين صورت چرا امّت در كنار او به آرامش و امنيّت نرسد و به كدام دليل دل به غير او بسپارد؟!

مقبوليّت عمومي

يكي از دغدغههاي حكومتها جلب رضايت عموم بوده است ولي به خاطر ضعفهاي بسياري كه در اداره مجموعهها وجود داشته چنين رضايتي حاصل نشده است. از ويژگيهاي اساسي حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف همين است كه مورد قبول همه افراد و اجتماعات بشري است و نه تنها همه اهل زمين كه ساكنان آسمان نيز نسبت به آن حكومت الهي و فرمانرواي عدل گستر رضايت كامل دارند.

پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

شما را بشارت ميدهم به مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف... اهل آسمان و زمين از او (و حكومت او) راضي هستند. و چگونه ممكن است كه كسي از حاكميت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف ناراضي باشد و حال آنكه براي همه جهانيان روشن ميشود كه صلاح امر بشر و سعادت او در همه جنبههاي مادي و معنوي تنها در سايه حكومت الهي آن حضرت است.[56]

بجاست در پايان اين بخش كلام جاودانه امام علي علیه السلام را به عنوان حُسن ختام بياوريم:

... خداوند او را (امام مهدي را) به وسيله فرشتگان خود تأييد ميكند و ياران او را حفظ ميكند و به وسيله نشانههاي خود ياريش ميكند و او را بر اهل زمين پيروز ميگرداند به گونهاي كه (همه) با ميل و رغبت يا به اكراه به او ميگروند و زمين را از عدل و داد و از روشنايي و دليل پر ميكند. شهرها به او ايمان ميآورند تا اينكه كافري نميماند جز آنكه ايمان ميآورد و زشت كاري نميماند جز آنكه نيكو ميگردد و در حكومت او درندگان با هم آشتي ميكنند و زمين بركتهاي خود را بيرون ميريزد و آسمان خيرات خود را فرو ميبارد و گنجها (ي زمين) براي او آشكار ميگردد... پس خوشا حال آنكه روزگار او را ببيند و سخن او را بشنود.

 

پس از کشته‌شدن علی بن ابیطالب به دست ابن ملجم مرادی، حسن در کوفه به عنوان خلیفه اعلام می‌شود ولی معاویه، فرماندار شام، این انتصاب را تقبیح می‌کند و لشکری را برای جنگ به کوفه می‌فرستد که این لشکر در مسکن مستقر می‌شود. لشکر حسن نیز در مداین مستقر می‌شود.[۳]

ویلفرد مادلونگ در دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد پس از دو ماه عدم فعالیت، حسن نامه‌ای به معاویه نوشت و او را به بیعت با خود فراخواند و به وی یادآوری نمود که به علت اینکه نوه محمد است، استحقاق بیشتری از معاویه به این عنوان دارد. معاویه که از خلق و خوی صلح جوی حسن آگاه بود، پاسخی مودبانه به وی داد که جایگاه اهل بیت محمد را می‌شناسد اما به علت تجربه بیشتر در حکومت داری، خود را بیشتر مستحق خلافت می‌داند. او از حسن خواست که حکومت داری را به وی بسپارد و پس از مرگش، قول می‌دهد که حکومت را به حسن بسپارد. او به حسن پیشنهاد داد که خزانه عراق و مالیات هر مکانی از عراق را که می‌خواهد مال حسن باشد و با حسن در امورات حکومتی مشاوره کند.[۴]

وقتی حسن پاسخی به وی نداد، معاویه نامه‌ای تهدید آمیزتری به وی نوشت شروع به تجهیز قشون کرد.[۴] وقتی میل به جنگیدن معاویه (با پیش روی لشکریانش تا موصل و احتمالاً در عین حال مذاکره بر سر صلح با حسن) بر همه آشکار گردید، حسن شروع به تجهیز قشون کرد. در ابتدا یارانش از فراخوانش سرباز زدند که عدی بن حاتم آنان را مجبور به اطاعت نمود تا تجهیز قشون کنند. برای جلوگیری از پیش روی‌های معاویه، حسن ۱۲۰۰۰ مرد جنگی را به سرکردگی عبیدالله بن عباس فرستاد و به وی دستور داد که با قیس بن سعد و سعید بن قیس همدانی مشاوره کند. لارا وسیا وگلیری با استناد به طبری بر این باور است احتمالاً حسن می خواسته که قیس بن سعد را در کنار خود باقی نگذارد چرا که قیس از سرسختان درجنگیدن با معاویه بود حال آنکه حسن تمایل به صلح با معاویه داشت.[۵] ویلفرد مادلونگ معتقد است که انتخاب عبیدالله بن عباس که در زمان علی، استان تحت حکومتش یمن را بدون جنگ تسلیم دشمن کرد و علی وی را مواخذه کرد، بیانگر این است که حسن می خواسته به نتیجه‌ای صلح آمیز برسد.[۴]

دو یا سه ماه پس از خلافت، پیش روی‌های حسن نیز شروع گردید و به ساباط مدائن رسید. در آنجا وی دستور توقف داد و سخنرانی ای که کرد باعث بروز شورش در لشکریانش گردید. وی بیان داشت که هیچ میلی به بروز کینه و دشمنی بین مسلمانان نداشته و صلحی که یارانش آن را رد کردند بهتر از چند دستگی‌های فعلی است. سربازانش گمان بردند که وی قصد صلح با معاویه دارد و شک قبلیشان از روی سخنان چند پهلویی که قبلاً حسن بیان داشته بود و سرعت کم پیش روی اش تشدید گردید و گروهی که به شدت حامی سیاست‌های علی بودند، طی یک عمل خشونت آمیز به خیمه حسن هجوم برده و آن را غارت کرده و قالی اش را زیر پایش بیرون کشیدند.[۵] ابن جاعل ازدی، ردای حسن را از دوشش کشید و حسن بدون ردا و در حالی که شمشیرش در غلاف به کمرش بسته شده، رها گردید.[۴] بود حسن از طرفدارانش از قبایل همدان و ربیعه استغاثه کرد و از آنجا جان سالم به در برد. در مظلم ساباط، یکی از خوارج به نام جراح بن سنان اسدی در حالی که فریاد می‌کشید که تو همانند پدرت علی کافر شده‌ای، با خنجری به حسن حمله برد و رانش را زخمی کرد که از آن خون بسیاری رفت[۵] و جراح بن سنان توسط یکی از یاران حسن کشته شد.[۴]حسن را به مدائن برده و در خانه والی آنجا سعد بن مسعود ثقفی[۴] درمان نمودند. بعد از آن اخبار حمله به حسن به طور عامدانه از سوی معاویه منتشر شد و لشکریان حسن هزیمت شدند. معاویه تا اخنونیه پیش روی نمود و در آنجا با لشکریان عبیدالله بن عباس که در آنجا خیمه زده بودند روبرو شد و بابهای مذاکره که قبلاً با وجود مخالفتهای حسین باز شده بود به نتیجه نهایی رسید. لشکریان حسن میلی به جنگ نداشتند و روز به روز مردم عراق بیشتر به معاویه می‌گرویدند.[۵]

معاویه در اخنونیه توقف کرد و با حسن مذاکره نمود. سپس به عبیدالله بن عباس گفت که حسن تقاضای صلح از وی نموده‌است. اما عبیدالله این را باور نکرد. سپس با عبیدالله در خلوت مذاکره نمود و به عبیدالله گفت که اگر به وی بپیوندد، یک میلیون درهم پاداش خواهد گرفت. عبیدالله این را پذیرفت ولی موضوع را از سربازان سپاه حسن مخفی نمود. این شکست باعث بروز اختلاف در سران سپاه حسن گردید. ۸۰۰۰ تن صلح را پذیرفتند.[۵] به دنبال جدایی ابن عبّاس از سپاه حسن، قیس ابن سعد، فرمان سپاه را بر عهده گرفت و جلوی سپاه شام ایستاد.[۴] چهار هزار تن از قیس بن سعدعباده حمایت کردند که می‌گفت یا از امام گمراه (معاویه) تبعیت کنید یا حرف من که امام نیستم را اطاعت کنید. (این سخن معانی گوناگون دارد.). به نظر می‌رسد این ۴۰۰۰ تن بر آن بودند که بجنگند اما سرانجام قیس صلح را پذیرفت. معاویه از مسکن به سمت کوفه رفته و حسن نیز به وی پیوست و در مسجد رسماً اعلام کرد که از خلافت کناره گیری کرده‌است.[۵]

علت[ویرایش]

دانشنامه اسلام می‌نویسد در منابع عوامل پذیرش صلح توسط حسن، صلح دوستی، بیزاری از سیاست و چنددستگی‌های متعاقبش و تمایل به جلوگیری از خون ریزی‌های گسترده گزارش شده‌است. اما احتمال دارد که وی به علت نبود نهضت حامیش، صلح را پذیرفته باشد. اگر بپذیریم که علی از روی عادت، هفته به هفته خزانه را خالی می‌کرد و محتویاتش را بین مردم تقسیم می‌کرد، بنابراین دولت حسن با مشکلات مالی روبرو بود. علاوه بر آن، علی در سالهای آخر خلافتش با شکستهای پی در پی مواجه شد و این مهم در زمان خلافت حسن تشدید شد. از این رو حسن نمی‌توانست به سربازانی تکیه کند که میل چندانی به جنگیدن نداشتند. تبعات بعدی صلح، بر علویان بسیار گران آمد. در بحث و جدلهایی که با آنها می‌شد، آنها در مورد این مطلب که حسن از حق خودش به عنوان خلیفه کناره گرفته و بنابراین آنها دلیلی برای مخالفت ندارند، پاسخی نداشتند. حدیثی موجود است که مدعی است حسن، در حق خودش به عنوان خلیفه پافشاری نخواهد کرد. این حدیث می‌گوید محمد گفته‌است که این پسرم حسن حاکمی است که توسط آن خداوند، روزی دو گروه مخالف مسلمان را در کنار هم می‌آورد.[۵]

از دلایل اصلی پیشنهاد صلح توسط حسن، خروج سرداران سپاه کوفه (مانند عبیدالله بن عباس یا طبق بعضی منابع عبدالله ابن عباس برادر وی) به علت رشوه‌های معاویه و عدم تمایل دیگر سپاهیان وی باشد.[۲]

روی‌داد صلح[ویرایش]

بعد از متارکه جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و در مراسم تسلیم خلافت به معاویه، معاویه از حسن خواست که برخیزد و از وی عذرخواهی کند. اما حسن نپذیرفت و گفت که وی و حسین تنها نوه‌های محمد هستند و با وجود اینکه حق خلافت متعلق به وی بوده، اما معاویه در این مورد با وی به جنگ پرداخته و حسن تنها به خاطر علاقه به امت اسلامی و جلوگیری از خون ریزی، خلافت را به وی واگذارده‌است. معاویه نیز در سخنرانی اش تمامی عهده‌های نهاده شده را (که تنها به منظور خاموش کردن مقطعی جنگ و راضی کردن مخالفان بود) انکار کرد. مادلونگ می‌نویسد معاویه به دنبال خون خواهی از عثمان بوده و سه روز به مردم فرصت داد تا با وی بیعت کنند و در غیر این صورت بخشیده نخواهند شد.[۴]

به گفته حسین‌محمد جعفری و ولهاوزن وقوع این روی‌داد از لحاظ تاریخی بسیار مغشوش و متناقض است.[۶]

به گفته زهری از تاریخ‌نویسان، حسن از ابتدا مایل به واگذاری خلافت بوده و به همین رو قیس ابن سعد که از طرفداران سرسخت حسن و از مخالفین بود از فرماندهی سپاه برکنار و عبیدالله ابن عباس را بر سرکار گذاشت. علت سوءِقصد به حسن هم همین دلیل بوده‌است و هنگامی که حسن به معاویه پیشنهاد واگذاری خلافت به شرط دریافت مبلغ معینی پول را می‌کند. معاویه هم نامه را نگاه‌داشته و نامه‌ای سفید با مهر خودش در انتها را برای وی می‌فرستد ولی حسن مبلغ بیشتری نسبت به توافق قبلی می‌نویسد و در انتها هم معاویه به خاطر تغییر مقدار پول از دادن پول شانه خالی می‌کند.[۷]

به نوشته یعقوبی هنگامی که لشکر حسن به مداین می‌رسد سه میانجیانی از سوی معاویه به لشکر حسن می‌روند در لشکر شایعه می‌کنند که حسن صلح کرده‌است لشکریان هم به حسن حمله کرده و چادرش را غارت می‌کنند و هنگامی که وی به سمت قصر ابیض می‌رود تا در آنجا سکنی گزیند شخصی به نام الجراح بن سنان الاسدی به وی حمله کرده و ران وی را مجروح می‌کند و آن شخص کشته می‌شود. این شورش‌ها موجب رضایت حسن به صلح بوده‌است.[۸]

به نگاشته ابن اعثم در کتاب الفتوح ابتدا حسن شرایطی که در تاریخ طبری آمده‌است را پیشنهاد می‌کند و عبدالله بن نوفل حارث را به سوی معاویه می‌فرستد معاویه نیز رقعه‌ای سفیدامضاء را برای حسن ارسال می‌دارد. اما حسن عهدنامه‌ای را می‌نویسد که در زیر ذکر می‌شود و به همین دلیل معاویه زیربار قبول شرایط صلح حسن نمی‌رود.[۹]

متن عهدنامه[ویرایش]

در منابع، شرایط صلح حسن، به صورت ضد و نقیض بیان شده‌است. بعضی روایات حاکی از آن هستند که معاویه کاغذ سفیدی برای حسن فرستاد که شروط را در آن بنویسد و حسن بعدها افسوس می‌خورد که چرا بیشتر درخواست نکرده بود. قرار شد که سالانه ۱ میلیون درهم به حسن پرداخت گردد و ۵ میلیون درهم از خزانه کوفه و مالیات برخی مناطق ایران مانند اهواز، فسا و دارابگرد به وی تعلق گیرد.[۵] حسن پس از خواندن این نامه گفت که معاویه برای به دست آوردن خلافت خواسته‌است به طمع ورزی حسن متوسل شود. حسن در جواب از سفیر خود خواست برای مردم امان بگیرد.[۴] مردم بصره موضوع آخر (مالیات نواحی ایران) را نمی‌پذیرفتند و آن را متعلق به خود می‌دانستند. لارا وسیا وگلییری در دانشنامه اسلام بر این باور است که شرایط دیگری نیز در منابع آمده که ممکن است بعدها به خاطر کاهش سرزنشهای وارده بر حسن و القا این مطلب که حسن با این صلح از موضع قبلی اش کناره گیری نکرده، ساخته شده باشد. از این شرایط می توان به انتقال قدرت از معاویه به حسن پس از مرگ معاویه اشاره کرد. اما تعیین کردن پیشاپیش خلیفه آتی در بین مسلمانان آن زمان جا نیفتاده بود و معلوم بود که معاویه بعدها در مورد قبول این مطلب از سوی جامعه مسلمانان با مشکل مواجه خواهد شد. نامه‌ای از معاویه حاکی از آن است که قرار شد این شرط در آینده اجرا گردد. اما ضمانت محکمی از معاویه نگرفته شد.[۵]

ویلفرد مادلونگ در دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد معاویه نامه‌ای سفید امضا برای حسن فرستاد که حسن در آن موارد زیر را افزود:

·         معاویه طبق کتاب خدا و سنت پیامبر و خلفای صالح عمل نماید.

·         معاویه نمی‌تواند برای خود جانشینی انتخاب کند و این کار را باید به شورا واگذار کند.

·         برای همگان در هر جایی امنیت وجود خواهد داشت

·         معاویه آشکارا یا نهان حسن یا هیچ کدام از یاران او را مورد ارعاب قرار نخواهد داد.[۴]

دانشنامه اسلام می‌نویسد این که معاویه عهد کرد که خلیفهٔ برحقی باشد نمی‌توانست دلیلی بر آن باشد که وی از سیاستهای علی تبعیت می‌کند. قرار شد که دو میلیون درهم (احتمالاً حسن، سهم حسین را هم در نظر گرفته بود) از سوی معاویه پرداخت شده و بنی هاشم بر قبایل دیگر قریش درگرفتن مزایا و عطاها ارجح شمرده شوند.[۵]

میان منابع مختلف در متن عهدنامه تفاوت‌های «اساسی» وجود دارد.[۱۰]

در تاریخ طبری چند صفحه بعدتر درباره رفتارهای بسر بن ابی ارطاه چهارمین شرط را به شکل زیر اضافه می‌کند:[۱۱]

حسن با معاویه بر اساس این شرط صلح کرد که ب همه دوستان و پیروان علی در هر کجا که باشند عفو عمومی و امنیت و آسایش اعطا شود

حسین‌محمد جعفری این‌گونه استدلال می‌کند که چون منابع متفق‌القولند که علی هر هفته خزانه را تقسیم می‌کرد و از فاصله کشته شدن علی تا صلح حسن چند ماه بیشتر فاصله نبوده و بنابرآنارشیسم اداری در این مدت احتمال جمع شدن پنج میلیون درهم در خزانه کاملاً نامحتمل است.[۱۲] دینوری نگاشته‌است:[۱۳]

۱-باهیچکس از مردم عراق با اهانت رفتار نشود و صلح و امنیت آنها تضمین گردد بدون اینکه سابقه جرم و اتهام آنها در نظر گرفته شود.
۲-حسن سزاوار درآمد سالانه ناحیه اهواز
۳-در اعطای عطایا و پاداش‌ها به بنی هاشم بر بنی امیه تقدم داده شود.

ابن اثیر علاوه بر شروط دینوری دو شرط دیگر را نیز یاد می‌کند:[۱۴]

۴-از هیچکس از اهالی مدینه، حجاز و عراق سلب مالکیت ویا محرومیت از انچه که در طول خلافت علی به دست آورده نشود.
۵-خلافت پس از مرگ معاویه به حسن بازگردانده شود.

ابن اعثم می‌نویسد:[۱۵]

۱-معاویه باید بر اساس کتاب خدا، سنت پیامبر و رویه خلفای راشدین حکمرانی کند.
۲-معاویه هیچکس را به خلافت پس از منصوب و یا انتخاب نخواهد و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمین واگذار نماید.
۳-مردم را در هر جایی که در سرزمین خداوند باشند به حال صلح و صفا واخواهد گذاشت.
۴-امنیت و صلح زندگی، مال، زنان و فرزندان اصحاب و پیروان علی را تضمین خواهد نمود. این موافقت نامه میثاقی است جدی به نام خداوند که معاویه بن ابی سفیان را ملزم به حفظ و اجرای آن می‌نماید.
۵-هیچ گونه آزار و زیان و عمل خطرناکی چه پنهان و چه آشکار نسبت به حسن بن علی، برادرش حسین بن علی و یا هیچ یک از افراد خاندان پیامبر (اهل بیت النبی) انجام نشود. این موافقت نامه توسط عبدالله بن نوفل، عمر بن ابی سلمه و دیگران گواهی می‌شود.

بلاذری (از مورخان قرن دوم هجری) می‌نویسد که مذاکرات معاویه قبول کرد که یک میلیون درهم به علاوه خراج درالبگرد به حسن بدهد همچین بعد از مرگ معاویه قدرت به حسن منتقل شود. در آخرین مذاکرات، معاویه نامه‌ای سفید امضا برای حسن فرستاد که حسن در آن موارد زیر را افزود:

·         معاویه طبق کتاب خدا و سنت پیامبر و خلفای صالح عمل نماید

·         معاویه نمی‌تواند برای خود جانشینی انتخاب کند

·         برای همگان در هر جایی امنیت وجود خواهد داشت

·         معاویه آشکارا یا نهان حسن یا هیچ کدام از یاران او را مورد ارعاب قرار نخواهد داد.

همچنین در ادامه بلاذری نگاشته‌است؛ معاویه پس از به قدرت رسیدن شرایط صلح نامه را انکار کرد.[۱۶]

اما در کتاب صلح امام حسن این چنین آمده‌است:[۱۷]

۱-حکومت به معاویه واگذار می‌شود بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند.
۲-پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه‌ای پیش آمد متعلق به حسین و معاویه حق ندارد برای خود جانشینی خود انتخاب کند.
۳-معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین (علی) و لعن بر او را در نمازها ترک کند. و علی را به جز نیکی یاد ننماید.
۴-بیت‌المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و تسلیم حکومت شامل آن نمی‌شود و معاویه سالی باید دو میلیون درهم برای حسن بفرستد و بنی هاشم را از بخشش‌ها و هدیه‌ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدای که در کنار امیرالمؤمنین در جنگ‌های جمل و صفین کشته شده‌اند تقسیم کند و این‌ها همه باید از محل خراج دارابگرد تادیه شود.
۵-مردم در هر گوشه از زمین‌های خدا شام یا عراق یا یمن و یا حجاز باید در امن و امان باشند و سیاه‌پوست و سرخ‌پوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزش‌های آنان را نادیده بگیرد و هیچ‌کس برخطاهای گذشته‌اش مواخذه نکند و مردم عراق را به کینه‌های گذشته نگیرد. اصحاب علی در هر نقطه‌ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزار واقع نشوند و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزاندانشان بیمناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمه‌ای بر آنان وارد نسازد و حق هر حق‌داری بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب علی است از آنان بازگرفته نشود. به قصد جان حسن و برادرش حسین و هیچ یک از اهل بیت رسول‌خدا (محمد) توطئه‌ای در نهان و آشکار چیده نشود و در هیچ یک از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدید نسبت به آنان صورت نگیرد.

 

دلایل صلح امام حسن(علیه السلام)

1. روی گردانی مردم از جنگ، و عدم حمایت از امام(علیه السلام)

سستی مردم در حمایت از امام، از مهم ترین دلایل اقدام آن حضرت برای اتخاذ موضع جدید بود. هیچ کس نمی تواند مدعی شود که امام به جنگ با معاویه اعتقاد نداشته است.

وقتی امام برای با معاویه اعلام بسیج نمود که استمرار کار علی(علیه السلام) بود خودش به نخیله رفت و ده روز در آنجا ماند. در این مدت چهار هزار نفر حاضر شدند در حالی که سپاه معاویه دهها هزار جنگ جو داشت و اکثر اهل کوفه به معاویه نامه نوشتند که ما با تو هستیم.[12]

ماجرای ساباط نیز یکی از مهم ترین نشانه ها برای روشن ساختن عدم آمادگی مردم برای جنگ بود. در آن جا امام(علیه السلام)دریافت که مردم او را خوار کرده اند.[13] شمار زیادی از مردم، در جنگ های جمل، صفین و نهروان در حمایت از حضرت علی(علیه السلام) به قتل رسیده بودند و اینک اینان خسته از جنگ ها، دیگر توان ادامه ی این جنگ را در خود نمی دیدند و حتّی خود را طلبکار حکومت دانسته، خون خود را از اهل بیت می طلبیدند. وقتی خبر فرار جمعی از سپاه به گوش امام رسید، آن حضرت رو به مردم کرد و فرمود:

شما با پدرم مخالفت ورزیده، کار را به حکمیت کشاندید، درحالی که پدرم موافق نبود; پس از آن به سراغ من آمدید و بیعت کردید، ولی به من خبر رسیده که اشراف شما به سوی معاویه رفته اند. همین برایم کافی است. مرا در مورد دین و جانم فریب ندهید.[14]

جاحظ درباره ی علت کناره گیری امام حسن(علیه السلام) می نویسد:

وقتی پراکندگی اصحاب و درهم ریختگی سپاه خود را مشاهده نمود، با شناختی که از برخوردهای مختلف این مردم با پدرش داشت و می دانست که هر روز به نوع و رنگی رفتار می کنند، از جنگ کناره گرفت.[15]

امام دریافت که به این مردم نمی توان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود، بلکه امام می فرمود:

والله لو قاتلت معاویه لأخذوا بعنقی حتّی یدفعونی الیه سلماً;[16]با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل می دهند.

و در جای دیگر فرمود:

اهل عراق مردمانی هستند که هر کس به آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد; زیرا هیچ کدام با دیگری در فکر و خواسته ها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند.[17]

با چنین مردمی، امکان برپایی جنگ با اهل شام، که اتحادی کامل و هدف و نیت مشخصی داشتند، وجود نداشت.

سیره ی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) نشان می دهد که در بعضی از جاها نمی توان مردم را به زور وادار به جنگ و حمایت کرد. امام مجتبی(علیه السلام) نیز به همین سیره پایبند بود. زمانی که می دید مردم، خود مایل به داشتن چنین امامی نیستند، طبیعی بود که بعد از نصایح لازم، عراق را رها کند و به مدینه برود. امام(علیه السلام) در این باره می فرماید:

من دیدم که بیش ترین شما از جنگ روی گردان، و بدان بی رغبت شده اید، و من شما را بر آنچه ناخوش دارید اجبار نمی کنم.[18]

در جای دیگر می فرماید:

به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او (معاویه) سپردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری می داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند.[19]

2. حفظ جان شیعیان

یکی دیگر از دلایل امام(علیه السلام) برای پذیرش صلح، حفظ جان شیعیان بود. معترضان به امام از دو گروه بودند: خوارج و نیز برخی از شیعیان قلباً راضی به صلح با معاویه نبودند و به امام معترض شدند. امام با درک حال آنها با نرمی آنها را ساکت نمود[20] و فرمود:

زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید، کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم (منظور امام از ماندن، حفظ تشیع بوده است).[21]

امام در سخن دیگری فرمود:

من برای حفظ جان شیعیانمان، مصالحه کردم... .[22]

امام در پاسخ اعتراض حجر بن عدی نیز فرمود:

ای حجر! همه ی مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمی دارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو (و امثال تو) نکردم... .[23]

در هر صورت، حفظ شیعه یکی از ضروریاتی بود که امام را وادار به پذیرش اقدامی کرد که انجام آن، رشادت خاص خود را می طلبید. آنچه برای امام و هر فرد مکتبی ای، اهمیت دارد، عمل به رسالت شرعی خویش است، نه آن که به دلیل احتمال طعنه های مردم، خود را به دامی اندازد که جز نابودی خود و همراهان حاصلی ندارد.

با توجّه به مطالب فوق، اگر امام علی(علیه السلام) نیز در آن شرایط قرار می گرفت، جز این راهی نداشت. توجّه به برخورد امام(علیه السلام) با مسئله ی حکمیت، این اصل را ثابت می کند. امام علی(علیه السلام)به برخی از معترضان به پذیرش حکمیت، که اصرار بر ادامه ی جنگ داشتند، فرمود:

شما جمعیتی کوچک در میان اکثریتِ آن چنانی هستید. اگر جنگ را آغاز کنیم، همین اکثریت مخالف جنگ، دشمنی شان با شما بیش تر از اهل شام است. به خدا سوگند من نیز به این حکمیت راضی نیستم; امّا تسلیم خواست اکثریت شدم، بدان جهت که بر جان شما می ترسیدم.[24]

خلاصه این که، آنچه امام حسن(علیه السلام) انجام داد، صددرصد به نفع شیعیان بود; هم چنان که حضرت می فرمایند:

والله، الذی عملتُ خیرٌ لشیعتی مما طلعتْ علیه الشمس او غربت[25]; به خدا قسم، آنچه من عمل کردم، برای شیعیانم بهتر و پرمنفعت تر از طلوع و غروب خورشید است.

علاوه بر دلائل فوق که امام را مجبور به قبول صلح نمود، یکی از دلایل مهم سستی عهد کوفیان است که امام علی(علیه السلام) درباره آنها فرمود:

حاضرم ده تن از شما را با یکی از یاران معاویه عوض کنم. آنها در باطل خود از شما که در حقید استوارترند.[26]

یاران معاویه سخت مطیع او بودند و معاویه نیز در خدعه و نیرنگ و مکر نظیری نداشت و مشاوران و فرماندهان سپاهی، مانند عمروعاص و صحاک بن قیس داشت که در اطاعت از او جان باخته و سر می دادند، در حالی که که همین عناصر در سپاه امام حسن، افرادی سست عهد و گول خورده و دنیاطلب مانند عبیدالله بن عباس و... بودند که با تطمیع و مکر معاویه سپاه را بدون فرمانده گذاشتند به سپاه معاویه ملحق شدند; لذا امام با این شرایط تحمیل شده بهترین گزینه را که صلح و حفظ یاران مخلص بود، انتخاب نمود. معاویه با تطمیع و شایعه پراکنی[27] در بین سپاه امام طوری زمینه سازی کرد که امام چاره ای جز صلح نداشته باشد. چنان که مورخین معتبر می نویسند: عده ای رؤسای قبایل، مخفیانه با معاویه مکاتبه داشتند و سازش کرده بودند که امام را تسلیم معاویه کنند[28] و دلایل دیگری نیز وجود دارد که برای رعایت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم.

آیا امام سجاد(علیه السلام) در قیام های زمان خود شرکت داشته است؟ اگر جواب منفی است چرا؟ مختار اصلانی

l آنچه شیوه ی عملکرد و برخورد ائمه(علیهم السلام) نسبت به مسائل اجتماعی سیاسی را از یکدیگر متمایز می سازد، شرایط و مقتضیات زمان آنهاست، نه تفاوت فهم و برداشت آنان از دین و مسائل سیاست، و نه تفاوت امکانات علمی و قوای جسمی و روحی.[29]

در زمان امام سجاد(علیه السلام) چند قیام شیعی رخ داد که ایشان در هیچ یک از آنها شرکت و همکاری مستقیم نداشتند.

علل شرکت نکردن امام(علیه السلام)در این جنبش ها

1. حساسیت شرایط و موقعیت دوره ی امامت امام سجاد(علیه السلام)

دوره ی این امام بزرگوار، دوره ی ناامیدی از پیروزی مسلحانه و یکی از سیاه ترین ادوار حکومت در تاریخ اسلام بود. هیچ عصری از عصرهای اسلامی به مانند عصر امام سجاد(علیه السلام)دچار اضطراب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نبود. در این دوره آشوب ها و رویدادهای سهمگین روح آرامش و امنیت را از میان برده بودند و همواره نگرانی و اضطراب حاکم بود، هرگونه امیدی به زندگیِ با عزت و شرف از میان رفته بود، حکومت اموی به انتشار ظلم و ستم همت گمارده بودند، حکام جبار و خون خواری چون عبدالملک، حجاج و... آشکارا به مقدسات اسلامی دهن کجی می کردند و هیچ کس جرأت کوچک ترین اعتراض را نداشت.

عبدالملک می گوید:

به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد.

و وقتی زنی به نام «ام الدرراء» به او می گوید: شنیدم پس از عبادت شراب نوشیده ای؟!

می گوید:

نه تنها شراب، بلکه خون مردم را نیز نوشیده ام.[30]

مسعودی می نویسد:

حجاج، یکی از عمّال عبدالملک، در مدت بیست سال فرمان روایی صد و بیست هزار نفر را با شمشیر دژخیمان خود به قتل رسانید.[31]

آری زندگی سیاسی در عصر امام(علیه السلام) بسیار نگران کننده بود و ترس و وحشت بر عموم مردم سایه افکنده بود. امویان در حکومت بر جوامع اسلامی، خودکامه بودند و هیچ قانونی بر دولت اموی حاکم نبود و فقط، عواطف پادشاهان و خواست های وزرا و تمایلات اطرافیان ایشان محور حکومت بود. پس ویژگی بارز حکومت اموی، استبداد سیاسی بود و آنها استبداد را راه و رسم مخصوص حکومت خویش قرار داده بودند.

امام سجاد(علیه السلام) بر سر دوراهی دشواری قرار گرفته بود; یا می بایست با ایجاد هیجان و احساسات، به یک حرکت تند و عمل متهورانه دست بزند و حادثه ای شورانگیز بیافریند، و یا احساسات سطحی را با تدبیری پخته و سنجیده مهار کند و از حیات اسلامی و جان خود و یارانش حراست نماید.

شکی نیست که راه نخست، راه فداکاری است، ولی برای یک رهبر الهی، فداکاری کافی نیست، بلکه علاوه بر آن باید ژرف نگر و دوراندیش و پرحوصله باشد و به نتایج اقدامات خود توجه نماید. امام(علیه السلام) با ارزیابی اوضاع و شرایط زمان و ملاحظه ی اختناق شدید، هرگونه جنبش و حرکت مسلحانه را پیشاپیش محکوم به شکست می دانست;[32] از این رو راه دوم را انتخاب کرد.

پس در آن اوضاع و شرایط، جان امام و شیعیان سخت در خطر بود و کوچک ترین حرکت امام، حتی مسائل خصوصی و خانوادگیِ حضرت، از دید جاسوسان پنهان نبود.

امام سجاد(علیه السلام) در طول زندگی خویش، بیش از هر کس، از ظلم و ستم حکومت های وقت رنج می برد. امام با درک این شرایط تلخ و ناگوار بود که در دعا به پیشگاه خدا عرض می کرد:

چه بسا دشمنی که شمشیر عداوتش را برضد من آخته، دم تیغش را برمن تیز کرده، زهرهای جانکاهش را برای کام من در جام ریخته، مرا آماج تیرهای خویش قرار داده و چشم مراقبش برای کنترل من نخفته است که به من گزند برساند و تلخابه ی مرارت خود را به من بنوشاند...[33]

2. نداشتن نیروهای صادق

یکی دیگر از عوامل شرکت نکردن امام سجاد در قیام های شیعی، فقدان نیروهای صادق، مخلص و مدافع و عناصر حمایتگر و مورد اعتماد بود. در بحران های جدی در طول تاریخ اندک بودند کسانی که دست از امام خود برنمی داشتند. امام سجاد(علیه السلام) با اشاره به این وضع می فرمود:

در تمام مکه و مدینه، بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند.[34]

3. ماهیت سیاسی و اعتقادی این قیام ها

عمده ترین اشتباه سیاسی این قیام ها، عدم سنجش موقعیت و شرایط نامناسب زمان، بی برنامگی، و دل سپردن به حوادث بود. از جنبه ی اعتقادی نیز این قیام ها نمی توانست یک نهضت اصیل شیعی باشد; چون افرادی مثل عبدالله بن زبیر در میان صفوف قیام کنندگان نفوذ یافته بودند و امام نمی خواست امثال عبدالله بن زبیرِ قدرت طلب، او را پل پیروزی خود قرار دهند. پس وجود برخی انحراف ها و اشتباهات سیاسی و عقیدتی در میان انقلابیون، مثل عدم نظرخواهی از امام و گرفتن دستور از محمد حنفیه، امام را وادار می کرد تا از موضع گیری و برقراری رابطه ی مستقیم و حمایت کامل از آنها خودداری کند; چنان که قیام مدینه مطلقاً مورد تأیید امام نبود و نیز قیام مختار با این که مورد تأیید ضمنی امام بود، ولی امام این قیام را به خاطر عوارض و تبعات سیاسی زیاد آن، آشکارا مورد تأیید قرار نداد.

امام سجاد(علیه السلام)، در طول زندگی خویش، بیش از هر کس طعم ستم و ظلم حکومت های استبدادی را چشیده بود; کسی که در محفل یزیدِ جنایتکار آن گونه از ارزش های دینی حمایت می کند; کسی که زنجیرها را بر تنش تحمل کرده، لب به زاری در برابر دشمن نمی گشاید و کسی که در مقابل تهدیدهای عبیدالله می گوید:

ای فرزند مرجانه! مرا به کشتن تهدید می کنی؟! آیا نمی دانی کشته شدن در راه دین، عادت ما و شهادت در راه خدا، کرامت خاندان ماست؟

امام سجاد(علیه السلام) با این روحیه، گرچه در قیام های زمان خود شرکت مستقیم نداشت، به طور کلی از صفحه ی سیاست و امور کلی مسلمین برکنار نبود. هر گاه امام(علیه السلام)احساس می کردند که از سوی بیگانگان کیان اسلام و عزت و آبروی جامعه ی اسلامی مورد تهدید و تعریض قرار گرفته است، برای حفظ آن از هیچ اقدامی فروگذار نمی کردند.

آن حضرت با یک سلسله برنامه های ارشادی و فرهنگی و تربیتی و مبارزات غیرمستقیم، بدون آن که حساسیت حکومت را برانگیزد فعالیت هایی را آغاز کرد:

الف) دفاع از کیان و آبروی اسلام در برابر بیگانگان;

ب) ادامه ی مبارزه ی منفی با گریه بر شهیدان و زنده نگه داشتن خاطره ی آنان و یادآوری مکرر فاجعه ی کربلا، که ظلم و جنایت حکومت اموی را در ذهن ها زنده می کرد;

ج) پند و ارشاد امت با روش های حکیمانه و بسیار زیرکانه که در عین داشتن نتیجه ی سیاسی برضد دستگاه حکومت، حساسیت حکومت را بر نمی انگیخت;

ه) تبیین معارف در کلاس دعا و موعظه.

چون امام(علیه السلام) در عصر اختناق زندگی می کرد و نمی توانست مفاهیم مورد نظر خود را آشکارا و صریح بیان کند، از شیوه ی موعظه استفاده می نمود و این بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه ی درست در آن شرایط بود.

چرا امام رضا(علیه السلام) ولایت عهدی را پذیرفت؟ رضا جعفری نوقاب

l امام رضا(علیه السلام) ولایت عهدی را از روی اجبار و ناخشنودی پذیرفتند; در خلال برخی از اظهارات ایشان آثار غم و اندوه عمیقی دیده می شود که نمایانگر سختی و فشاری است که آن حضرت تحمل می کرد که خود دلیل بر عدم رضایت امام از ولایت عهدی است.

یاسر خادم روایت می کند:

امام رضا(علیه السلام) در روز جمعه ای بعد از بازگشت از مسجد در حالتی که عرق و غبار بر او نشسته بود، دست های خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا، اگر فرج من از این گرفتاری که به آن دچارم، به مرگ من است، همین ساعت آن را برسان.[35]

یا در جایی کسی از امام (ره) سؤال می کند که «خداوند کارهایت را اصلاح کند، چگونه ولایت عهدی را از مأمون پذیرفتی؟» امام فرمودند:

عزیر مصر که مشرک و یوسف پیامبر خدا بود; ولی مأمون مسلمان است و من وصی پیامبرم و یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کند، در حالی که من مجبور بودم.

در حدیثی دیگر آمده است امام دست های خود را به آسمان بلند کرده بود و می گفت:

پروردگارا تو می دانی که من مجبور و مضطرم. مرا مؤاخذه نکن، چنان که بنده و پیغمبرت یوسف را مؤاخذه نکردی.[36]

این گونه روایات حاکی از این است که ولایت عهدی امام از روی اجبار بوده است. در برابر پیشنهاد امر ولایت عهدی از طرف مأمون، برای امام دو راه وجود داشت:

راه اول این که امام ولایت عهدی را نمی پذیرفت و مأمون، همان طور که خود گفته بود، امام را شهید می کرد، و بعید نبود که شیعیان خاص و طرف داران امام را نیز به قتل برساند و با این کار به هدفش که تثبیت قدرت بود می رسید; و حتی باعدم پذیرش امام، ممکن بود بگوید که علی بن موسی قصد دارد در حکومت من توطئه و اخلال کند; و احیاناً اقدام امام در نظر دیگران قابل پذیرش نمی بود.

راه دوم، پذیرش ولایت عهدی از سوی امام(علیه السلام) بود که امام از روی اضطرار به دلایلی راه دوم را برگزید.

دلایل امام برای پذیرش ولایت عهدی:

1. حفظ جان خود و شیعیان

هنگامی امام رضا(علیه السلام) ولایت عهدی مأمون را پذیرفت که دید اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خویش را به رایگان از دست می دهد، بلکه علویان و دوست داران حضرت نیز همگی در معرض خطر قرار می گیرند; و بر امام لازم بود که جان خویش و شیعیان و هواخواهان را از گزند برهاند. اینان می بایست باقی می ماندند تا رهبر و مقتدای مردم در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشند. حال اگر او با رد قاطع و همیشگی ولی عهدی، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می سپرد، این فداکاری معلوم نبود که بتواند گرهی از کار بسته ی امت بگشاید.

2. اثبات حق علویان در خلافت

قبول ولایت عهدی از طرف امام خود اعتراف زبانی و اقرار عملی عباسیان به این حقیقت بود که علویان در امر خلافت صاحب حق و بلکه سزاوارترند.

3. جلوگیری از فراموشی ائمه(علیهم السلام) از طرف مردم

یکی دیگر از دلایل قبول ولایت عهدی از سوی امام آن بود که مردم خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در صحنه ی سیاست حاضر بیابند و به دست فراموشی نسپارند و گمان نکنند که آنان همان گونه که شایع شده بود علما و فقهایی هستند که در عمل هرگز به کار ملّت نمی آیند; لذا وقتی ابن عرفه از حضرت پرسید: ای فرزند رسول خدا به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ دادند: «به همان انگیزه ای که جدم علی(علیه السلام) را وادار به ورود در شورا نمود.»[37]

4. رسوایی مأمون

امام چون از اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت مأمون را می دانست، با اتخاذ این موضع، مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً به رسوایی کشاند; چرا که ابتدا با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت در مقابل مأمون اهداف او را خنثی کرد و بعد از قبول پیشنهاد مأمون باز فرمود:

من به شرطی ولایت عهدی را می پذیرم که هیچ عزل و نصبی به دست من نباشد.[38]

و این ها خود خط بطلان بر اهداف مأمون بود; زیرا اتخاذ چنین موضعی دلیل گویایی بود بر امور زیر:

الف) اعتراف نکردن به مشروعیت سیستم حکومتی مأمون;

ب) سیستم موجود هرگز نظام حکومتیِ مورد نظر امام نبود;

ج) مأمون، برخلاف نقشه هایی که در سر پرورانده بود، دیگر با قبول این شروط نمی توانست کارهایی را به نام امام و به دست او انجام دهد;

د) امام هرگز حاضر نبود تصمیمات قدرت حاکم را اجرا سازد

 

هدف عالی قیام حسین (ع) از زبان خود امام

قيام مقدس و پرشكوه امام حسين(ع)ريشه در انحراف هاى بـنيادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. اين انحراف ها زائيده انحراف حكومت اسلامى از مسير اصلى خود از سقيفه به بـعد بـود. كه پس از شهادت على(ع)كلا بـه دست سلسله سفيانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاريخى, سران اين حزب هيچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(1). و ظهور اسلام و به قدرت رسيدن پيامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پيروزى تـيره بـنى هاشم بـر تـيره بـنى اميه, در جريان كشمكش قبيلگى در درون طايفه بـزرگ قريش مى دانستند(2).

140.jpg 

و بـا يك حـركت خـزنده, بـه تـدريج در پـوشش اسـلام بـه مناصب كليدى دسـت يافتند و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حكومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست اين حزب افتاد و پس از بيست سال حكومت معاويه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش يزيد بـه قدرت رسيد كه اوج انحراف بـنيادى, و جلوه اى آشكار از ظهور ((جاهليت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(3).امام حـسـين(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنين فاجـعه اى سكوت كند و احساس وظيفه مى كرد كه در بـرابـر اين وضع, اعتـراض و مخالفت كند. سخنان, نامه ها و ساير اسنادى كه از امام حسين(ع)به دسـت ما رسـيده, بـه روشنى گوياى اين مطلب اسـت. اين اسناد بـيانگر آن است كه از نظر امام, پـيشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ويژگى هايى دارد كه امويان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهيها اين بود كه عناصر فاسد و غير لايق, تكيه بر مسند خلافت اسلامى و جايگاه والاى پـيامبـر زده بـودند و حاكميت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسيار تلخ و ويرانگرى بـه دنبـال آورده بود. 
چـند نمونه از تـاكيدهاى امام در اين بـاره يادآورى مى شـود:
 
 

ويژگى هاى پيشواى مسلمانان

1 - در نخستين روزهايى كه امام حسين(ع)در مدينه, بـراى بـيعت جهت يزيد, در فشار بود, در پاسخ وليد كه پيشنهاد 
بيعت بـا يزيد را مطرح كرد, فـرمود: اينك كه مسـلمانان بـه فـرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند, بايد فاتحه اسلام را خواند(4).
 
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى كوفيان نوشت:
 
... امام و پيشواى مسلمانان كسـى اسـت كه بـه كتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـيش گيرد و از حـق پـيروى كرده بـا تمام وجود خويش مطيع فرمان خدا باشد(5).
 
3 - امام حـسـين(ع)هنگام عزيمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام «بيضه» خطاب به «حر» خطبه اى ايراد كرد و طى آن انگيزه قيام خود را چنين شرح داد:
 
«مردم! پـيامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حكومت ستـمگرى مواجـه گردد كه حـرام خدا را حـلال شمرده و پـيمان الهى را درهم مى شكند, بـا سنت و قانون پـيامبـر از در مخالفت درآمده در ميان بـندگان خـدا راه گناه و معصـيت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـيش مى گيرد, ولى او در مقابـل چنين حكومتى, بـا عمل و يا بـا گفتار اظهار مخالفت نكند, بـرخـداوند است كه آن فرد(ساكت)را بـه كيفر همان ستمگر(آتش جهنم)محكوم سازد.
 
مردم! آگاه باشيد اينان(بنى اميه)اطاعت خدا را ترك و پيروى از شيطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرويج و حدود الهى را تعطيل نموده فى را(كه مخصوص بـه خـاندان پـيامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدايت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قيام بـر ضد اين همه فساد و مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند, از ديگران شايسته ترم ...» (6).
 
حاكميت بـنى اميه كه امام در اين سخنان بـه گوشه هايى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود. امام حسين(ع)در موارد متعددى انگشت روى اين عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت كـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود:
 

محو سنتها و رواج بدعتها

آن حـضرت پـس از ورود بـه مكه, نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنين نوشت: 
«...اينك پيك خود را بـا اين نامه بـه سوى شما مى فرستم, شما را به كتاب خدا و سنت پيامبـر دعوت مى كنم, زيرا در شرائطى قرار گرفته ايم كه سنت پيامبر به كلى از بين رفته و بـدعتها زنده شده است, اگر سخـن مرا بـشنويد, شما را بـه راه راسـت هدايت خـواهم كرد...» (7). ديگر به حق عمل نمى شود.
 
حسين بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام «ذى حـسم» در ميان ياران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدين شرح ايراد نمود:
 
«پـيشامدها همين است كه مى بـينيد, جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتيها آشكار و نيكيها و فضيلتها از محيط ما رخت بر بسته است و از فضيلتها جز اندكى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى, همچون چراگاهى سنگلاخ, و كم علف, به جايگاه سخت و دشوارى تبـديل شده است.
 
آيا نمى بينيد كه ديگر بـه حق عمل نمى شود, و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنين وضعى جـا دارد كه شخص بـا ايمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق ديدار پـروردگار بـاشد. در چنين محيط ذلتـبـار و آلوده اى, مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم...» (8).
 
 

مسخ هويت دينى مردم

حاكميت زمامداران اموى و اجراى سياست هاى ضد اسلامى توسط آنان, هويت دينى مردم را مسخ كرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـين برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود: 
((...مردم بندگان دنيايند, دين بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود, تا زمانى كه معاش و زندگى ماديشان رونق دارد, در اطراف دين گـرد مىآيند, اما زمانى كـه بـا بـلا و گرفتارى آزمايش شوند, دينداران در اقليت هستند.
 
 

پيام جاويد قيام امام حسين(ع)

پيام قيام با شكوه سيدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نيست, بلكه اين پـيام پـيامى جاويد و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مكان است, هرجا و در هر جامعه اى كه به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابـود شود, هرجا كه احكام خدا تغيير و تحريف يابد و حاكمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار كنند, در هر جـامعـه اى كه ويژگى هاى جـاهليت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى يزيدى بـوده, و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, كارى حـسينى خواهد بود.

 

 


نظرات شما عزیزان:

منتظر
ساعت22:43---5 اسفند 1393
زیبا بود عزیزم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






فدکی ها
ABOUT

به وبلاگ ما خوش آمدید
CATEGORIES
TAGS
..DAILY..
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
وبلاگ های فعال ایرانی
عشق بانمک
یه وبلاگ جالب و خنده دار
وب نامه مطهر
همفکری با دکتر شریعتی
حدیث
ردیابی ماشین
حمل هوایی ماینر از چین
لیزر دوچرخه
هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

سلام خوش اومدین لینکمون کنید اگه دیدیم لینکمون کردید به طور خودکار لینک میشید.  با ارزوی موفقیت





OTHER

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 79
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 79
بازدید ماه : 133
بازدید کل : 6506
تعداد مطالب : 86
تعداد نظرات : 39
تعداد آنلاین : 1



قالب وبلاگ | ابزار پیام نگار

قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار
دریافت کد خداحافظی ;